کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بنون
/banun/
معنی
= ابن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اِبْن] [قدیمی] banun = ابن
-
بنون
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ ابن . پسران .
-
بنون
لغتنامه دهخدا
بنون . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ابن : هرکه زیباتر بود رشکش فزون زان که رشک از ناز خیزد یا بنون . مولوی .رجوع به ابن شود.
-
واژههای مشابه
-
بَنُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
فرزندان -پسران
-
هِنا بَنّون
لهجه و گویش بختیاری
henâ bannun حنا بندان.
-
واژههای همآوا
-
بَنُونَ
فرهنگ واژگان قرآن
فرزندان -پسران
-
جستوجو در متن
-
اردوال
لغتنامه دهخدا
اردوال . [ اَ دُ ] (اِخ ) شهرکی است بین واسط و جبل و بلاد خوزستان و در آن مزارع بسیار و خیرات است و آنرا اردوان بنون هم آورده اند. (معجم البلدان ).
-
تبنان
لغتنامه دهخدا
تبنان . [ ت ُ ] (اِ) تنبان وپای جامه و شلوار دراز. (ناظم الاطباء). بمعنی تبان است که باء بنون مقدم شده و این جایز است . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 307 ب ).
-
پنک
لغتنامه دهخدا
پنک . [ پ َ ن ِ ] (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند آلوچه را گویند و آن میوه ای است معروف . (برهان قاطع). صاحب برهان گوید: بمعنی آلوچه است و چنان نیست و آن منک است بنون بمعنی آلوی کوهی . (آنندراج ). و گفته ٔ آنندراج نیز غلط است و کلمه نلک است .
-
تارو
لغتنامه دهخدا
تارو. (اِ) کنه باشد که بر گاو و دیگر حیوانات چسبد. (جهانگیری ). کنه باشد و آن جانوری است که بر شتر و گاو و گوسفند و امثال آن چسبد و خون ایشان را بمکد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). در جهانگیری به معنی کنه که به عربی «قراد» گویند و آن جانوری است که...
-
سپنجاب
لغتنامه دهخدا
سپنجاب . [ س ِ پ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که کاموس کشانی که رستم او را کشت ضابط آن ولایت بود. بحذف حرف ثانی هم بنظر آمده . (برهان ). نام ولایتی است از ترکستان که کاموس کشانی حاکم آنجا بود و آن را اسپنجاب نیز گویند همانا سپیچاب باشد نه بنون و گویند د...
-
دبلون
لغتنامه دهخدا
دبلون . [ دَ ب َ ] (ع اِ) صنفی از ذهب . نوعی پول طلا. مسکوکی زرین . از اهل عراق شنیده شده است که کلمه را بنون تلفظ کنند اما اهل مصر با لام اما به سکون باء ملفوظ دارند و آن مسکوک در اصل ضرب مردم اسپانی بود و دُبلُن میگفتند و در سوریه نیز شهرتی داشت ار...