کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنوبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنوبت
دیکشنری فارسی به عربی
بدلا عن ذلک
-
جستوجو در متن
-
بدلا عن ذلک
دیکشنری عربی به فارسی
متناوبا , بنوبت
-
alternatively
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناوبا، از سوی دیگر، متناوبا، بنوبت
-
پست دادن
لغتنامه دهخدا
پست دادن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) کشیک دادن بنوبت .
-
alternated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناوب، متناوب کردن، متناوب بودن، بنوبت انجام دادن، یک درمیان امدن
-
یاتش
لغتنامه دهخدا
یاتش . [ ت ِ ] (اِ) قراول و پاسبانی که بر در ملوک بنوبت باشند. (ناظم الاطباء). نوبتی .
-
alternates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایگزین، عوض و بدل، متناوب کردن، متناوب بودن، بنوبت انجام دادن، یک درمیان امدن
-
تناوب کردن
لغتنامه دهخدا
تناوب کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنوبت آمدن . بنوبت روی آوردن : و از آن وقت باز دواعی ادبار تجاوب نمود و قوافل حرمان خذلان تناوب کرد. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تناوب شود.
-
تناوب
لغتنامه دهخدا
تناوب . [ ت َ وُ ] (ع مص ) بنوبت کردن . (زوزنی ). بنوبت کار کردن . (آنندراج ): تناوبوا علی الامر؛ تداولوه بینهم یفعله ُ هذا مرة و هذا مرة. (المصباح از اقرب الموارد). || قسمت نمودن آب را به سنگ ریزه ٔ قسمت : تناوبوا علی الماء. (منتهی الارب ) (ناظم الا...
-
شگفتی
لغتنامه دهخدا
شگفتی . [ ] (اِخ ) نام ستاره ای است بر گردن قیطس که از قدر دویم بنوبت تا قدر هشتم شود و نیز رنگ از زرد به سرخ گرداند. (یادداشت مؤلف ).
-
داو زدن
لغتنامه دهخدا
داوزدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) بنوبت بازی کردن .- داوتمامی زدن ؛ ادعای کمال کردن . دعوی کمال کردن .
-
alternate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متناوب، عوض و بدل، متناوب کردن، متناوب بودن، بنوبت انجام دادن، یک درمیان امدن، متبادل، یک درمیان
-
اعتوار
لغتنامه دهخدا
اعتوار. [اِ ت ِ ] (ع مص ) دست بدست گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || از یکدیگر فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || همدیگر بنوبت گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بنوبت همدیگر گرفتن چیزی را. (ناظم الاطباء).
-
آلاکلنگ
لغتنامه دهخدا
آلاکلنگ . [ آل ْ لا ک ُ ل َ ] (اِ مرکب ) دو چوب برهم نهاده است متقاطع که دو کس بر دو سر چوب زبرین نشینند و بنوبت بزیر و بالا شوند، و این عمل را نیز آلاّکلنگ نامند.