کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بنو
/bonu/
معنی
۱. خرمن؛ خرمن گندم یا جو.
۲. تودۀ چیزی.
۳. غله.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
shock
-
جستوجوی دقیق
-
بنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنوه› [قدیمی] bonu ۱. خرمن؛ خرمن گندم یا جو.۲. تودۀ چیزی.۳. غله.
-
بنو
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) = بنوه : خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن .
-
بنو
لغتنامه دهخدا
بنو. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ابن . پسران و اخلاف . (ناظم الاطباء).
-
بنو
لغتنامه دهخدا
بنو. [ب َ ] (اِ) خرمن هر چیز را گویند اعم از گندم و جو وکاه و غیر آن . (برهان ) (آنندراج ). خرمن و غله ٔ دروکرده ٔ توده نموده . (ناظم الاطباء). رجوع به بنوه شود.
-
واژههای مشابه
-
بَنُو
فرهنگ واژگان قرآن
فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنُو إِسْرَائِيلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
-
بنو ابی ربیعه
لغتنامه دهخدا
بنو ابی ربیعه . [ ب َ اَ رَ ع َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب . و اشعار این قبیله را ابوسعید سکری گرد کرده است . (ابن الندیم ).
-
واژههای همآوا
-
بَنُو
فرهنگ واژگان قرآن
فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنُو إِسْرَائِيلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
-
جستوجو در متن
-
بنوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bonve = بنو
-
beno
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بنو
-
غدن
لغتنامه دهخدا
غدن . [ غ ُ ] (اِخ ) (بنو...) رجوع به بنوغدن شود.
-
جعال
لغتنامه دهخدا
جعال . [ ج ِ ] (اِخ ) (بنو ...) نام قبیله ای است . (منتهی الارب ).
-
حجیر
لغتنامه دهخدا
حجیر. [ ح ُ ج َ ] (اِخ ) (بنو...) رجوع به بنوحجیر شود.