کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بنه
/bane/
معنی
۱. گیاهی درختی شبیه درخت پسته که از تنۀ آن سقز و از گُل و برگ آن رنگ سرخی بهدست میآید که در رنگرزی به کار میرود؛ بنگلک؛ چاتلانقوش؛ سقز.
۲. میوۀ این درخت که از آن ترشی درست میکنند و دارای دانۀ روغنی است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اثاث، اثاثیه،
۲. بار، توشه، زادراه،
۳. مایملک، مال، دارایی،
۴. اصل، بیخ، ریشه
۵. جا، یرد، منزلگاه، مکان
۶. خانه، آشیانه، منزل
۷. وسایل، تدارکات، آذوقه
۸. موخره سپاه، موخرهالجیش
دیکشنری
luggage
-
جستوجوی دقیق
-
بنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثاث، اثاثیه، ۲. بار، توشه، زادراه، ۳. مایملک، مال، دارایی، ۴. اصل، بیخ، ریشه ۵. جا، یرد، منزلگاه، مکان ۶. خانه، آشیانه، منزل ۷. وسایل، تدارکات، آذوقه ۸. موخره سپاه، موخرهالجیش
-
بنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنک› (زیستشناسی) bane ۱. گیاهی درختی شبیه درخت پسته که از تنۀ آن سقز و از گُل و برگ آن رنگ سرخی بهدست میآید که در رنگرزی به کار میرود؛ بنگلک؛ چاتلانقوش؛ سقز.۲. میوۀ این درخت که از آن ترشی درست میکنند و دارای دانۀ روغنی است.
-
بنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bonag] bone ۱. بار و اسباب سفر.۲. [قدیمی] جا؛ مکان.۳. [قدیمی] خانه.۴. [قدیمی] رخت؛ لباس.۵. [قدیمی] مال؛ دارایی.
-
بنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bone ۱. اصل؛ بنیاد.۲. (زیستشناسی) ساقه؛ تنه.۳. (زیستشناسی) ریشه: ◻︎ هر شجر باغ ز سر تا بنه / مانده ز بی برگی خود برهنه (امیرخسرو: مجمعالفرس: بنه).۴. (زیستشناسی) درختچه.〈 از بنه: ‹ازبن› [قدیمی] از بیخ؛ از ریشه؛ از اصل.
-
بنه
فرهنگ فارسی معین
(بَ نِ) ( اِ.) درختی است مانند پستة معمولی که آن را پسته وحشی هم گویند. بلندی اش تا چهار متر می رسد. گل این درخت به رنگ قرمز است که از آن در رنگرزی استفاده می شود. از پوست این درخت ماده ای بد ست می آید به نام سقز، از این رو به آن درخت سقز هم می گوین...
-
بنه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) بیخ درخت ، اصل ، ریشه .
-
بنه
فرهنگ فارسی معین
(بَ نَ یا نِ) (اِ.) طناب باریک .
-
بنه
فرهنگ فارسی معین
(بُ نِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - بار و اسباب سفر. 2 - مال ، دارایی . 3 - زاد، توشه . 4 - جفت . 5 - رخت و لباس . 6 - لانه و آشیانه مرغ . 7 - خانه ، شبستان .
-
بنه
لغتنامه دهخدا
بنه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) طناب باریک . (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).- بنه ٔ بنایی ؛ ریسمان بنایی . (ناظم الاطباء).|| میوه ٔ درخت خرمابن که چاتلانقوش نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاه درختی از تیره ٔ سماقی ها که شبیه پسته ٔ معمولی است...
-
بنه
لغتنامه دهخدا
بنه . [ ب َن ْ ن َ ] (ع اِ) بوی پشکل آهوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بوی خوش و ناخوش . ج ، بنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (بحرالجواهر) (ازاقرب الموارد). بوی خوش . ج ، بنان . (مهذب الاسماء).
-
بنه
لغتنامه دهخدا
بنه . [ ب ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کزاز سفلی است که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 204 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
بنه
لغتنامه دهخدا
بنه . [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) پهلوی «بنگ » . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بار و اسباب و رخوت خانه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). اسباب و رخت . (رشیدی ) (غیاث ). رخت و متاع و اسباب خانه و بهیر و اموال . (ناظم الاطباء). بار و اسباب و رخوت خانه . اث...
-
بنه
لغتنامه دهخدا
بنه . [ ب ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی (بلوک شاخه و بنه ) که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است . در این ده از آثار قدیمی وجود دارد. و دارای 210 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
بنه
دیکشنری فارسی به عربی
فخاخ
-
بنه
واژهنامه آزاد
(مازنی) [بِنِه] زمین (اسم)؛ زمین گذاشتن (فعل).