کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنلاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بنلاد
/bonlād/
معنی
۱. = بنیاد: ◻︎ لاد را بر بنای محکم نه / که نگهدار لاد بنلاد است (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۳۹). ٢. پشتیبان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اساس، بنیاد، پایه، پی
۲. طبقه، قشر، لایه
۳. بنا
۴. دیوار
۵. پشتیبان، حامی
دیکشنری
basis, foundation, substratum
-
جستوجوی دقیق
-
بنلاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. اساس، بنیاد، پایه، پی ۲. طبقه، قشر، لایه ۳. بنا ۴. دیوار ۵. پشتیبان، حامی
-
بنلاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنداد› [قدیمی] bonlād ۱. = بنیاد: ◻︎ لاد را بر بنای محکم نه / که نگهدار لاد بنلاد است (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۳۹). ٢. پشتیبان.
-
بنلاد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِمر.) 1 - دیوار، پی ، بنیاد. 2 - پشتیبان .
-
بنلاد
لغتنامه دهخدا
بنلاد. [ ب ُ] (اِ مرکب ) بنای عمارت و دیوار باشد. (برهان ). بنای دیوار و عمارت . چه ، لاد، دیوار است و سر دیوار را سر لاد گویند و بن دیوار را بنلاد و بنیاد به این معنی مشهور است . (آنندراج ) (از انجمن آرا). بنای عمارت و اصل آن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ...
-
جستوجو در متن
-
بنوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bonvare = بنلاد
-
بندد
لغتنامه دهخدا
بندد. [ ب ُ دَ ] (اِ) اصل و بنیاد هر چیز. (برهان ) (آنندراج ). بنداد و بنلاد و اصل هر چیزی . (ناظم الاطباء). رجوع به بنداد و بنیاد و بنلاد شود.
-
قشر
واژگان مترادف و متضاد
بستر، بنلاد، پوست، پوسته، پوشش، جلباب، طبقه، لایه، ورقه
-
بنوره
فرهنگ فارسی معین
(بُ وَ رَ یا رِ) (اِمر.) بنای عمارت و دیوار، بنیاد، بنلاد.
-
لایه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بستر، بنلاد ۲. پرده، پوست، طبقه، غطا، قشر، لا، ورقه
-
سرلاد
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) = سرلاد: ردة فوقانی دیوار، سر دیوار؛ مق . بنلاد. دیوار.
-
بنوری
لغتنامه دهخدا
بنوری . [ ب َ وَ ] (اِ مرکب ) بنیان . بنیاد. پی . بنلاد. اساس . پایه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بتن ریزی
لغتنامه دهخدا
بتن ریزی . [ ب ِ ت ُ ] (حامص مرکب ) ترکیب سیمان و آب وریگ و ماسه برای ساختمان کردن . ساختن بتن . || قرار دادن و ریختن بتن در پایه و بنلاد بنایی .
-
بنیاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. بن، بیخ، پایه، ته ۲. اصل، ریشه ۳. بنلاد، بنیان، پی، شالده، شالوده ۴. اساس، قاعده، مبنا ۵. سازمان، موسسه
-
شالوده
لغتنامه دهخدا
شالوده . [ دَ / دِ ] (اِ) بنیاد عمارت . شاید این لفظ ترکی باشد. (فرهنگ نظام ). شالُده . بنیاد. بنیاد نخست دیوار. أس و اساس . پایه . پی . بنلاد. بنوری . بنبری . بنبره . بنوره .