کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنشاختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بنشاختن
/benšāxtan/
معنی
= نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنشاختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] benšāxtan = نشاندن
-
بنشاختن
لغتنامه دهخدا
بنشاختن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) نشانیدن . (برهان ) (آنندراج ). بنشاندن . (شرفنامه ٔ منیری ). نشانیدن و جای دادن و افراختن . (ناظم الاطباء) : چو شاگرد را دید بنواختش بر مهتران شاد بنشاختش . فردوسی .به خسرو سپردند و بنواختش بر گاه فرخنده بنشاختش . فردوسی ....
-
جستوجو در متن
-
نشانیدن
لغتنامه دهخدا
نشانیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) نشانستن . (آنندراج ) (از برهان قاطع). اجلاس . (از منتهی الارب ). نشاندن . بنشاندن . بنشاستن . بنشاختن . به نشستن داشتن . (یادداشت مؤلف ). جای دادن . مصدر متعدی نشستن است : نواخت امیرمسعود... از حد گذشته بود و اندازه ،از نا...