کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنده پروری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دو بنده
لهجه و گویش تهرانی
بند بادبادک ،لباس کُشتی
-
شاه بنده لو
لغتنامه دهخدا
شاه بنده لو. [ ب َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. دارای 416 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات است . در دو محل بفاصله ٔ یک کیلومتر بنام شاه بنده لو بالا و پائین مشهور است و سکنه ٔ شاه بنده لوبالا 166 تن است . (از فر...
-
دنباله،گوشواره،دو بنده
لهجه و گویش تهرانی
بخشهای بادبادک
-
آقا و بنده
فرهنگ گنجواژه
ارباب و زیردست.
-
شاه و خدا بنده
فرهنگ گنجواژه
سرور و بنده.
-
برده و بنده
فرهنگ گنجواژه
غلام.
-
بنده و برده
فرهنگ گنجواژه
غلام.
-
بنده و چاکر
فرهنگ گنجواژه
نوکر.
-
بنده و خداوند
فرهنگ گنجواژه
بنده و ارباب.
-
خواجه و بنده
فرهنگ گنجواژه
آقا و نوکر.
-
جستوجو در متن
-
پروری
لغتنامه دهخدا
پروری . [ پ َرْ وَ ] (اِ) پرواری . غذا : گر نباشد جاه فرعون و سری از کجا یابد جهنم پروری . مولوی . || (ص نسبی ) پرواری : هفت گاو فربه بس پروری خوردشان آن هفت گاو لاغری . مولوی . || (حامص ) مزید مؤخر که بدنبال بعض اسماء درآیدو به مجموع معنی مصدری یعن...
-
کهترپروری
لغتنامه دهخدا
کهترپروری . [ ک ِ ت َ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) کهترنوازی . زیردست نوازی . بنده پروری . حالت و عمل کهترپرور. رجوع به کهترپرور شود.
-
کهترنوازی
لغتنامه دهخدا
کهترنوازی . [ ک ِ ت َ ن َ ] (حامص مرکب ) کهترپروری . زیردست نوازی . بنده پروری . حالت و عمل کهترنواز : کند کهتری آرزو مهتران راکه او رای دارد به کهترنوازی . سوزنی .رجوع به کهترنواز شود.
-
بی رویی
لغتنامه دهخدا
بی رویی . (حامص مرکب ) بی مروتی . (غیاث ). پرروئی . بی شرمی . بی حیائی . بی چشم و رویی : بی رویی ار بروی کسی آری بی شک برویت آید بی رویی . ناصرخسرو. || رسوایی : گر بپوشیمش ز بنده پروری تو چرا بی رویی از حد می بری . مولوی . || بی توجهی . (غیاث ) (آنند...
-
خویشتن داری
لغتنامه دهخدا
خویشتن داری . [ خوی / خی ت َ ] (حامص مرکب ) عفاف . زهد. کف نفس . حلم . بردباری . تمالک نفس . خودداری از شهوات . پرهیز. پرهیزکاری . تماسک نفس . ورع . (یادداشت مؤلف ) : و بسلام کس نرفتی و کس را نزدیک خود نگذاشتی و با کسی نیامیختی ... و هم برین خویشتن ...