کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنده و خداوند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنده و خداوند
فرهنگ گنجواژه
بنده و ارباب.
-
واژههای مشابه
-
گسی بنده
لغتنامه دهخدا
گسی بنده . [ گ ُ ب َدَ / دِ ] (اِ مرکب ) چاپار. پیک . قاصد : فرستاده را خلعت آراستندپس اسب گسی بندگان خواستند.فردوسی .
-
بنده نواز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bandenavāz کسی که با زیردستان خود با مهربانی رفتار کند.
-
بنده وار
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [قدیمی] bandevār بندهمانند؛ مانند بنده.
-
شکم بنده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ دِ) (ص مر.) 1 - پرخور، شکم پرست . 2 - (کن .) نوکری که به نان فقط چاکری کند.
-
گسی بنده
فرهنگ فارسی معین
(گُ. بَ دِ) (ص مر. اِمر.) پیک ، قاصد، چاپار؛ ج . گسی بندگان .
-
دوگل بنده
لغتنامه دهخدا
دوگل بنده . [ دُ گ ُ ب َ دِ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان با 175 تن سکنه . آب آن از چشمه وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
من بنده
لغتنامه دهخدا
من بنده . [ م َ ب َ دَ/ دِ ] (اِ مرکب ) مَن ِ بَنده . نویسنده یا شاعر از خود چنین تعبیر کند تواضع را. رهی . حقیر : منت تو گردن من بنده راسخت به یکبار گرانبار کرد. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 596).منت خدای را که به فر خدایگان من بنده بیگنه نشدم کشته...
-
بنده پروریدن
لغتنامه دهخدا
بنده پروریدن . [ ب َ دَ / دِ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) بنده پروردن : با خداوندگاری اوفتادیم کش سر بنده پروریدن نیست .سعدی .
-
بنده پروری
لغتنامه دهخدا
بنده پروری . [ ب َ دَ / دِ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) عمل بنده پرور. (فرهنگ فارسی معین ) : تو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند.حافظ.
-
بنده گرفته
لغتنامه دهخدا
بنده گرفته . [ ب َ دَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) حبس شده . (ناظم الاطباء).
-
بنده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
استعبد
-
بنده خدا
لهجه و گویش تهرانی
بیچاره
-
بنده عارضم
لهجه و گویش تهرانی
عرض به حضورت