کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندر شاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بندر شاه
لغتنامه دهخدا
بندر شاه . [ ب َ دَ رِ ] (اِخ ) بندری است در 36کیلومتری مغرب گرگان و انتهای راه آهن سراسری ایران . در کنار بحر خزر و آن در سال 1306 در زمان رضاشاه احداث شد و از بنادر مهم شمال محسوب میشود. جمعیت آن بندر با کارگران در حدود 14000 تن است . (فرهنگ فارسی ...
-
واژههای مشابه
-
megaport
کلانبندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندر بسیار بزرگی که به حملونقل بارگُنجی اختصاص دارد
-
hub port
کانونبندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندری دریایی که بهعنوان کانون یک شبکۀ حملونقل عمل میکند
-
باش بندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی. فارسی] [قدیمی] bāšbandar رئیس بندر؛ شاهِ بندر؛ شهِ بندر.
-
port authority 1
ادارۀ بندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تشکیلاتی متولی امور مربوط به ایمنی و حملونقل دریایی
-
dry port
پسبندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] پایانه و منطقهای در داخل خشکی که به یک یا چند بندر متصل میشود و نیازهای مناطق صنعتی و تجاری را ازطریق جاده یا راهآهن سراسری تأمین میکند
-
cruise port
بندر سیاحتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندری دارای تسهیلات تفریحی فراوان برای گردشگران
-
شه بندر
فرهنگ فارسی معین
(شَ. بَ دَ) (اِمر.)1 - رییس بازرگانان . 2 - رییس بندر.
-
پیش بندر
لغتنامه دهخدا
پیش بندر. [ ب َ دَ ] (اِمرکب ) محلهائی در ساحل رود و امثال آن که اثقال را بر کرجی یا کشتی های خرد بار کنند و در بندر دریا بکشتی های بزرگ تحویل کنند.
-
حصن بندر
لغتنامه دهخدا
حصن بندر. [ ح ِ ن ِ ب َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 146).
-
قلعه بندر
لغتنامه دهخدا
قلعه بندر. [ ق َ ع َ ب َ دَ ] (اِخ ) این قلعه در شرق شیراز به فاصله ٔ ربع فرسنگ قرار گرفته و آنجارا فهندز نیز گویند. (جغرافیای غرب ایران ص 128).
-
باش بندر
لغتنامه دهخدا
باش بندر. [ ب َ دَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) شهبندر. رئیس امور مربوط به بندر.
-
بندر بستانو
لغتنامه دهخدا
بندر بستانو. [ ب َ دَ رِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش گاوبندی است که در شهرستان لار واقع است . 369 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
بندر بستانه
لغتنامه دهخدا
بندر بستانه . [ ب َ دَ رِ ب ُ ن ِ ] (اِخ ) بندر ازدهستان مرزوقی است که در بخش لنگه ٔ شهرستان لار واقعاست ، و 1241 تن سکنه دارد. لنگرگاه آن برای کشتی های کوچک مناسب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).