کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندر انزلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بندر انزلی
واژهنامه آزاد
نام مکانی است در استان گیلان که در کنار دریای خمازندران واقع شده است
-
واژههای مشابه
-
megaport
کلانبندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندر بسیار بزرگی که به حملونقل بارگُنجی اختصاص دارد
-
hub port
کانونبندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندری دریایی که بهعنوان کانون یک شبکۀ حملونقل عمل میکند
-
شه بندر
لغتنامه دهخدا
شه بندر. [ ش َه ْ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) شهبندر. مخفف شاه بندر. رئیس سوداگران و بازرگانان . (ناظم الاطباء). || رئیس گمرک خانه . || بندر آزاد. || گمرک خانه . (ناظم الاطباء). و رجوع به شاه بندر شود.
-
باش بندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی. فارسی] [قدیمی] bāšbandar رئیس بندر؛ شاهِ بندر؛ شهِ بندر.
-
port authority 1
ادارۀ بندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تشکیلاتی متولی امور مربوط به ایمنی و حملونقل دریایی
-
dry port
پسبندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] پایانه و منطقهای در داخل خشکی که به یک یا چند بندر متصل میشود و نیازهای مناطق صنعتی و تجاری را ازطریق جاده یا راهآهن سراسری تأمین میکند
-
cruise port
بندر سیاحتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندری دارای تسهیلات تفریحی فراوان برای گردشگران
-
شه بندر
فرهنگ فارسی معین
(شَ. بَ دَ) (اِمر.)1 - رییس بازرگانان . 2 - رییس بندر.
-
پیش بندر
لغتنامه دهخدا
پیش بندر. [ ب َ دَ ] (اِمرکب ) محلهائی در ساحل رود و امثال آن که اثقال را بر کرجی یا کشتی های خرد بار کنند و در بندر دریا بکشتی های بزرگ تحویل کنند.
-
حصن بندر
لغتنامه دهخدا
حصن بندر. [ ح ِ ن ِ ب َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 146).
-
شاه بندر
لغتنامه دهخدا
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِخ )نام محلی است در مشرق بندرعباس . (یادداشت مؤلف ).
-
شاه بندر
لغتنامه دهخدا
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) شهبندر. (دزی ج 1 ص 717). بندر بزرگ و واسع. || حاکم بندر. رئیس بندر و اکنون بجای شاه بندر حاکم بندر گویند.(از فرهنگ نظام ). || رئیس بازرگانان دولتی . رئیس التجار. (فرهنگ فارسی معین ). ملک التجار. || کنسول دولت عثمانی (ق...
-
قلعه بندر
لغتنامه دهخدا
قلعه بندر. [ ق َ ع َ ب َ دَ ] (اِخ ) این قلعه در شرق شیراز به فاصله ٔ ربع فرسنگ قرار گرفته و آنجارا فهندز نیز گویند. (جغرافیای غرب ایران ص 128).