کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بندرت
دیکشنری فارسی به عربی
نادرا
-
جستوجو در متن
-
rarely
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به ندرت، بندرت، ندرتا
-
نادرا
دیکشنری عربی به فارسی
بسيار کم , بندرت , خيلي کم , ندرتا
-
گاه گدار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (ق مر.) (عا.) بندرت ، بعضی اوقات .
-
sometimes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گاهی، بعضی اوقات، بعضی مواقع، بندرت، گاه بگاهی
-
seldom
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به ندرت، بندرت، ندرتا، بسیار کم، خیلی کم
-
تک و توک
لغتنامه دهخدا
تک و توک . [ ت َک ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، بندرت . معدودی . قلیل . بندرت بکمیت عددی : تک و توکی برگ بر درختان مانده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
گاه گاه آمدن
لغتنامه دهخدا
گاه گاه آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بندرت آمدن . آمدن در وقتی دون وقتی . اغباب . (تاج المصادر بیهقی ).
-
اظفر
لغتنامه دهخدا
اظفر. [ اَ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ ظُفر بندرت . (از متن اللغة). ج ِ ظُفر. (ناظم الاطباء). رجوع به ظفر شود.
-
بقلت
لغتنامه دهخدا
بقلت . [ ب ِ ق ِل ْ ل َ ] (ق مرکب ) مأخوذ از تازی ، بمقدار کم و اندک و بندرت . (ناظم الاطباء).
-
نادراً
لغتنامه دهخدا
نادراً. [ دِ رَن ْ ] (ع ق ) گاهگاه . اتفاقاً. (ناظم الاطباء). لایکون ذلک الا نادراً؛ ای فیما بین الایام . (اقرب الموارد). ندرةً. بندرت . به نادر.
-
اشغر
لغتنامه دهخدا
اشغر.[ اَ غ َ ] (ع ص ) اسب سرخ فش و اشقر. (ناظم الاطباء). بمعنی اشقر که غالباً در اسب و بندرت در انسان استعمال شود. (فرهنگ شعوری ) .
-
گاه گاهی
لغتنامه دهخدا
گاه گاهی . (ق مرکب ) وقتی دون وقتی . زمانی دون زمانی . بندرت : باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آیین پادشاهی .حافظ (دیوان چ قزوینی ص 348).
-
فارط
لغتنامه دهخدا
فارط. [ رِ ] (ع ص ) پیشی گیرنده . رجوع به فرط و فروط و فراطة شود. || کسی که در آماده کردن دلو و رسن چاه بر دیگران پیشی گیرد. ج ، فراط، فارطون ، بندرت بصورت فوارط جمع بسته میشود. (از اقرب الموارد).