کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بندخانه
/bandxāne/
معنی
زندان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بندخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بندیخانه› [قدیمی] bandxāne زندان.
-
بندخانه
لغتنامه دهخدا
بندخانه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) زندان که ترجمه ٔ سجن است . (آنندراج ). بندی خانه . زندان . محبس . (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء) : وحشی نداشت پای گریز از کمند عشق او را به بندخانه ٔ هجران گذاشتیم .صائب (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بندی خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِمر.) زندان ، بندخانه .
-
غار غم
لغتنامه دهخدا
غار غم . [ رِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زندان و بندخانه و گور و قبر گناهکاران باشد. (برهان ). زندان . بندخانه . محبس .
-
بندیخانه
لغتنامه دهخدا
بندیخانه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) زندان که ترجمه ٔ سجن است . (آنندراج ). زندان . بندخانه . (فرهنگ فارسی معین ) : ز بندیخانه ٔ چشمم که جسته که زنجیرش سراپا رنگ بسته .محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
-
غم
لغتنامه دهخدا
غم . [ غ َ ] (ازع ، اِ) مخفف غَم ّ. رجوع به همین کلمه شود. این لفظ عربی است بتشدید میم ، و در فارسی بتخفیف میم استعمال کنند. بدان که در کلمه ٔ مفرد فارسی الاصل حرف مشدد هیچ جا نیامده است مگر بضرورت ادغام ، چنانکه شپر که دراصل شب پر بود نام طائر معروف...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...