کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بندبازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بندبازی
/bandbāzi/
معنی
هنرنمایی و کارهای شگفتانگیز بر روی ریسمانی که در بلندی کشیده میشود، راه رفتن روی ریسمان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آکروباسی، رسنبازی
فعل
بن گذشته: بندبازی کرد
بن حال: بندبازی کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بندبازی
واژگان مترادف و متضاد
آکروباسی، رسنبازی
-
بندبازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bandbāzi هنرنمایی و کارهای شگفتانگیز بر روی ریسمانی که در بلندی کشیده میشود، راه رفتن روی ریسمان.
-
بندبازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) ریسمان بازی ، آکروباسی ، نوعی نمایش ورزشی که در آن شخص بر روی بند هنرنمایی کند.
-
بندبازی
لغتنامه دهخدا
بندبازی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نام بازیی است که بازیگران چوبی دراز و بزرگ استاده کرده طنابها می بندند و بازیگری سبوئی آب پر کرده بر آن طنابها می دود و آن بازی را به اصطلاحات بندبازی گویند. (آنندراج ). قسمی از بازی و برجهیدگی بر روی طناب . (ناظم الاطب...
-
جستوجو در متن
-
طناببازی
واژگان مترادف و متضاد
بندبازی
-
آکروباسی
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] ( اِ.) بندبازی .
-
آکروبات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acrobate] (ورزش) 'ākrobāt ورزشکاری که حرکات موزون و دشوار از قبیل بندبازی، ژیمناستیک، و مانند آنها انجام بدهد.
-
آکروباسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acrobatie] (ورزش) 'ākrobāsi حرکات هماهنگ ژیمناستیک، بندبازی، و مانند آنها که گاه با کمک وسایل مخصوص انجام میگیرد.
-
آکروبات
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] ( اِ.) بندباز، ورزشکاری که کارهایی مانند بندبازی ، ژیمناستیک و ... را انجام می دهد.
-
سیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cirque] sirk محل مخصوصی که در آنجا کارهای ورزشی، بندبازی، و سوارکاری بهخصوص بازی کردن با حیوانات نمایش داده میشود.
-
جانبازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) jānbāzi ۱. فداکاری؛ ازجانگذشتگی.۲. [قدیمی، مجاز] بندبازی.
-
ریسمان بازی
لغتنامه دهخدا
ریسمان بازی . [ مام ْ ] (حامص مرکب )شغل و عمل ریسمان باز. (ناظم الاطباء). بندبازی . به معنی بازیگری که غازیان دارباز کنند . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : دل تو تارک خامی ز آرزو داردچو عنکبوت ترا کار ریسمان بازی است . صائب (از آنندراج ).رجوع به ریسما...
-
بالانسیه
لغتنامه دهخدا
بالانسیه . [ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) چوبی یا آهنی که برای حفظ تعادل هنگام بندبازی بندبازان بکار برند. میله ٔ بلند و باریک و بیشتر چوبی که بندبازان هنگام حرکت روی بند در دست گیرند بخلاف جهت امتداد بند و بدان حفظ تعادل و لنگر خود کنند.
-
چرسی
لغتنامه دهخدا
چرسی . [ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چرس . آنکه چرس کشد. معتاد به چرس . آنکس که عادت به کشیدن چرس دارد. رفیق بنگی . آنکه معتاد به کشیدن چرس است : هر چرسیی چه داند بر رشته بندبازی این رمز دنبه داند در وقت جان گدازی . بسحاق اطعمه (از انجمن آرا). رجوع به چ...