کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بمورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بمورد
مترادف و متضاد
بجا، بموقع، مناسب، وارد ≠ بیمورد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بمورد
واژگان مترادف و متضاد
بجا، بموقع، مناسب، وارد ≠ بیمورد
-
جستوجو در متن
-
بجا
واژگان مترادف و متضاد
بمورد، بموقع، درست، صحیح، صواب ≠ بیجا، ناصواب
-
well-timed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به موقع، بموقع، بجا، بمورد، بهنگام، در وقت مناسب
-
well timed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوب به موقع، بموقع، بجا، بمورد، بهنگام، در وقت مناسب
-
fitting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، لوازم، پرو لباس، جفت سازی، سوار کنی، بجا، بمورد، بموقع
-
وارد
واژگان مترادف و متضاد
۱. رسیده، واصل ۲. پذیرفته ۳. آشنا، آگاه، اهل، باخبر، بلد، کارشناس، متبحر، مسبوق، مطلع، واقف ۴. داخل ۵. بمورد، ≠ ناوارد
-
تئودوزین
لغتنامه دهخدا
تئودوزین . [ ت ِ ءُ دُ ی َ ] (ص نسبی ) (کود...) مجموعه ٔ قوانینی که به امر تئودوز (تئودوسیوس ) دوم تدوین و بمورد اجرا درآمد (429-439 م .) و احتمال میدهند که مبتکر آن حکمران انطاکیه بوده است . بهر حال امپراتور با تنظیم وگردآوری آن مجموعه ٔ دقیق ، قوان...
-
اسرار
لغتنامه دهخدا
اسرار. [ اِ ] (ع اِ) بلغت مغربی اسم نبات بحری است . منبت او در آبهای ایستاده و سواحل دریا بخصوص دریای قلزم و ساحل جده است و در ابتداء روئیدن یک ساق بقدر ذرعی و شبیه بحی العالم است و چون محاذی روی آب شود ازو برگ و شکوفه شبیه بمورد ظاهر میشود و ثمرش بق...
-
هایدن
لغتنامه دهخدا
هایدن . (اِخ ) فرانتس یوزف . موسیقیدان اتریشی که به سال 1732 در رورائو قصبه ٔ مرزی اتریش به دنیا آمده از کودکی به موسیقی علاقه داشت و به زودی در زمره ٔ آوازخوانان و نوازندگان ویلن درآمد، در کنسرتی به رهبری پرپرا شرکت کرد و اصول آوازهای ایتالیایی و ها...
-
بجا
لغتنامه دهخدا
بجا. [ ب ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + جا) بموقع. متناسب . مناسب . بمورد. لائق . درخور. (آنندراج ). مقابل بی جا. مقابل نابجا : ما آبروی خویش به گوهر نمیدهیم بخل بجا به همت حاتم برابر است . صائب .کی ره بوسه به آن کنج دهن خواهد بردسرگرانی که ز من حرف بجا نشنی...
-
مأمور
لغتنامه دهخدا
مأمور. [ م َءْ ] (ع ص ) امر کرده شده و حکم کرده شده و فرموده شده و محکوم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عقل و تن آمرت گشت و گشت مأمورت هوی عقل و تن مأمور گردد چون هوا آمر شود. منوچهری .بنده ٔ کارکن به امر خدای بنده ٔ کارکن بود مأمور. ناصرخس...
-
تدلیس
لغتنامه دهخدا
تدلیس . [ ت َ ] (ع مص ) پنهان کردن عیب متاع بر خریدار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیدن عیب کالا بر خریدار. (آنندراج ). کتمان عیب کالا بر مشتری . (از اقرب الموارد) (المنجد). کتمان عیب کالا. || پنهان کردن . (متن اللغه ). || (اصطلاح فقه ) عیب متاع...
-
اهتزاز
لغتنامه دهخدا
اهتزاز.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) درخشیدن ستاره به وقت فرو شدن . || جنبیدن . شتر به آواز حُدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جنبانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || جنبیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاظباء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر...
-
اعزاز
لغتنامه دهخدا
اعزاز. [ اِ ] (ع مص ) عزیز کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (مؤید الفضلاء) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). ارجمند کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عزت دادن . (غیاث اللغات ). گرامی داشتن . (آنندراج ). || قوی کردن . (مؤید الفضلاء) ...