کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بمثل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بمثل
لغتنامه دهخدا
بمثل . [ ب ِ م َ ث َ ] (ق مرکب ) (از: «ب » + مثل ) بطور مثل و بطور نمونه . (ناظم الاطباء) : اشتها به هر روز زیادت بود. چنان که اگر بمثل شیرمرغ خواستی دروقت حاضر کردی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 411).
-
بمثل
لغتنامه دهخدا
بمثل .[ ب ِ م ِ ل ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب » + مثل ) مانند و شبیه . (ناظم الاطباء). نظیر. رجوع به مثل شود.
-
واژههای مشابه
-
معامله بمثل کردن با
دیکشنری فارسی به عربی
عداد
-
جستوجو در متن
-
homoeopathy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هومیوپاتی، علاج بمثل
-
homeopathies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هومیوپاتی، علاج بمثل
-
reciprocity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متقابل، عمل متقابل، معامله بمثل
-
reciprocities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متقابل، عمل متقابل، معامله بمثل
-
allegorized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمثیل، بمثل دراوردن، مثل گفتن، مثل زدن، تمثیل نوشتن
-
allegorizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمثیل، بمثل دراوردن، مثل گفتن، مثل زدن، تمثیل نوشتن
-
reciprocated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متقابل، معامله بمثل کردن، دادن و گرفتن، تلافی کردن، عمل متقابل کردن، جبران کردن
-
reciprocate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متقابل، معامله بمثل کردن، دادن و گرفتن، تلافی کردن، عمل متقابل کردن، جبران کردن
-
deal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معامله، مقدار، حد، قدر، سودا، اندازه، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، توزیع کردن، سر وکار داشتن، سر و کار داشتن با
-
عداد
دیکشنری عربی به فارسی
پيشخوان , بساط , شمارنده , ضربت متقابل , درجهت مخالف , در روبرو , معکوس , بالعکس , مقابله کردن , تلا في کردن , جواب دادن , معامله بمثل کردن با