کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلیه
/baliy[y]e/
معنی
۱. مصیبت؛ پیشامد بد.
۲. رنج.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بلایا، سختی، گرفتاری، مصائب
دیکشنری
plight
-
جستوجوی دقیق
-
بلیه
واژگان مترادف و متضاد
بلایا، سختی، گرفتاری، مصائب
-
بلیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بلیَّة، جمع: بَلایا] ‹بلیت› baliy[y]e ۱. مصیبت؛ پیشامد بد.۲. رنج.
-
بلیه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِّ) [ ع . ] ( اِ.) گرفتاری ، سختی . ج . بلایا.
-
بلیه
لغتنامه دهخدا
بلیه . [ ب َ ی ی َ ] (از عربی ، اِ) بلیة. بلیت . آزار و رنج و سختی . (غیاث ). حادثه . (یادداشت مرحوم دهخدا). خزیة. کِرزیم . (منتهی الارب ). رجوع به بلیت و بلیة و بلوی شود : داناست به مصالح جمع ساختن پراکندگی و عاقبت کار و ساکن ساختن و فرونشاندن بلیه ...
-
واژههای مشابه
-
بلیة
لغتنامه دهخدا
بلیة. [ ب َ ی ی َ ] (ع اِ) آزمایش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار). امتحان و اختبار. (اقرب الموارد). بَلوی . و رجوع به بلوی شود. ج ، بَلایا و بلیات . (دهار). || سختی . (منتهی الارب ). مصیبت . (اقرب الموارد). بَلوی .و رجوع به بلوی و بلیت و بلیه ...
-
جستوجو در متن
-
بلایا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بَلیَّة] balāyā = بلیه
-
بلیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بَلیَّه] [قدیمی] baliy[y]āt = بلیه
-
بلیات
لغتنامه دهخدا
بلیات . [ ب َ لی یا ] (ع اِ) ج ِ بَلیّة، رنج و سختی . (آنندراج ). رجوع به بلیة شود.
-
بلوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بلویٰ] balvā ۱. = بلیه۲. سختی.۳. آشوب؛ غوغا.
-
ویله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وَیلَة] [قدیمی] veyle ۱. بلیه؛ گرفتاری و سختی.۲. فضیحت؛ رسوایی.
-
همدرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamdard ۱. کسی که شریک غم و غصۀ دیگری باشد.۲. دو تن که به یک درد یا بلیه دچار شده باشند.
-
بلایا
لغتنامه دهخدا
بلایا. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَلیَّة. (دهار) (ناظم الاطباء). بلاها. بلواها: باب ماجری فی باب الخطبة و ظهر من الفساد و البلایالأجلها. (تاریخ بیهقی ص 685). و رجوع به بلیة شود.
-
ویله
فرهنگ فارسی معین
(وِ لِ یا وَ لَ) [ ع . ویلة ] (اِ.) 1 - رسوایی ، فضیحت . 2 - گرفتاری ، سختی ، بلیه .