کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلیل
/balil/
معنی
۱. باد سرد توٲم با باران.
۲. (صفت) اندک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] balil ۱. باد سرد توٲم با باران.۲. (صفت) اندک.
-
بلیل
لغتنامه دهخدا
بلیل . [ ب َ ] (اِ) مخفف بلیله که دارویی است . (از ناظم الاطباء). رجوع به بلیله شود.
-
بلیل
لغتنامه دهخدا
بلیل . [ ب َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ). ناله و انین از خستگی و تعب . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). بَل ّ. و رجوع به بل شود. || قلیل بلیل ، اتباع است . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || باد سرد و نمناک . (منتهی الارب ) (از اقرب ا...
-
بلیل
لغتنامه دهخدا
بلیل . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خان اندبیل ، بخش مرکزی شهرستان هروآباد. سکنه ٔ آن 353 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و عدس است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
بلیل
لغتنامه دهخدا
بلیل . [ ب ُ ل َ ] (ع اِ) راه روشن . || (اِخ ) آبشخور صفین . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
بلیلة
لغتنامه دهخدا
بلیلة. [ ب َ لی ل َ ] (ع اِ) باد سرد و نمناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). باد سرد و باران . (دهار). واحد و جمع در آن یکسان است . (منتهی الارب ). بَلیل . و رجوع به بلیل شود. || صحبت . (ذیل اقرب الموارد از تاج ). || گندم که آن را در آب جوشانند و...
-
صوعة
لغتنامه دهخدا
صوعة. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) پشته ای است . در شعر ابن مقبل : لمن ظعن هبت بلیل فاصبحت بصوعة تحدی کالفسیل المکمم .(معجم البلدان ).
-
ام البلیل
لغتنامه دهخدا
ام البلیل . [ اُم ْ مُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مرگ . (المرصع). داهیة. (المرصع). در ذیل اقرب الموارد.از تاج العروس «بلیل » (بی ام ) بمعنی رنج آمده است .
-
ضبحة
لغتنامه دهخدا
ضبحة. [ ض َ ح َ ] (ع اِ) صیحة. آواز، و منه الحدیث : لایخرجن احدکم الی ضبحة بلیل ؛ ای صیحة یسمعها فلعله یصیبه مکروه و یروی صبحة. (منتهی الارب ).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت بلال او بلیل الانصاریة. اخت ابی لیلی و هی عمة عبدالرحمن بن ابی لیلی . قال ابوعمر بایعت النبی و روت عنه . (الاصابة ج 8 ص 180).
-
بل
لغتنامه دهخدا
بل . [ ب َل ل ] (ع ص ) حریص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنکه حقوق مردم را از خود به سوگند باطل کند و بازدارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دیردارنده ٔ وام و سوگندخوار ستمکار. (ازمنتهی الارب ). شخص مَطول . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). |...
-
انقد
لغتنامه دهخدا
انقد. [ اَ ق َ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امثال :بات فلان بلیل انقد ؛ بدان جهت گویند که خارپشت همه ٔ شب را نخسبد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قنفذ. (یادداشت مؤلف ).|| سنگ پشت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد...
-
ذوظلم
لغتنامه دهخدا
ذوظلم . [ ظَ ل َ ] (ع اِ مرکب ) در تاج العروس آمده است : و من المجاز (لقیئه أدنی ظلم محرکة) کما فی الصحاح (أو) أدنی (ذی ظلم ) و هذه عن ثعلب ای (أول کل شی ٔ) و قال ثعلب اوّل شی ٔ سد بصرک بلیل أو نهار (أو حین اختلط الظلام أو أدنی ظلم القرب أو ...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) عمة عبدالرحمن بن ابی لیلی . فی لیلی بنت بلال و قد تقدم فی ترجمة ابی لیلی انه اختلف فی اسمه و اسم ابیه اختلافاً کثیراً و الاقرب ان اسم ابیه بلال او بلیل . (الاصابة ج 8 ص 183). محدثة بایعت النبی (ص ) و روت عنه . (اعلام النساء ج...