کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلک
/balak/
معنی
= سیاکوتی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] balak = سیاکوتی
-
بلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] belak ۱. تحفه؛ ارمغان؛ سوغات.۲. نوبر.۳. هرچیز تازه و نو؛ طرفه.
-
بلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] belk شعله و شرارۀ آتش.
-
بلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bolok چشم درشت و برآمده.
-
بلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ballak کشاورزی که بهتنهایی برای خود کار میکند و کارش زراعت دیم یا صیفیکاری است؛ بلککار.
-
بلک
فرهنگ فارسی معین
(بِ) ( اِ.) شرارة آتش .
-
بلک
فرهنگ فارسی معین
(بِ لَ) ( اِ.) 1 - تحفه ، ارمغان . 2 - میوة تازه . 3 - جامة نو.
-
بلک
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) چشم درشت برآمده .
-
بلک
فرهنگ فارسی معین
(بِ لَ) ( اِ.) مخففِ بیلک ، تیر، پیکان .
-
بلک
لغتنامه دهخدا
بلک . [ ب َ ] (حرف ربط) مخفف بلکه . صورتی از بلکه که در رسم خط «ه » را حذف کنند : کاین نیست مستقر خردمندان بلک این گذرگهیست بر او بگذر. ناصرخسرو.چون این حال با برویز رسید به تلافی حال مشغول نگشت بلک نامه ها به تهدید سوی شهر براز و دیگر حشم نبشت . (فا...
-
بلک
لغتنامه دهخدا
بلک . [ ب َ ل َ ] (اِ) زالزالک وحشی . ولیک . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ولیک و زالزالک شود.
-
بلک
لغتنامه دهخدا
بلک . [ ب َل ْ ل َ ] (اِ) در تداول عامه زارعی است که بتنهایی کار می کند (نه بعنوان عضوی از یک گروه ) و معمولاً کار او زراعت محصولات دیمی و صیفی است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلک
لغتنامه دهخدا
بلک . [ ب ِ ] (اِ) آتش ، و شراره ٔ آتش . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) : چو زر ساو چکان بلک ازو چو بنشستی شدی پشیزه ٔ سیمین غیبه ٔ جوشن .شهید.
-
بلک
لغتنامه دهخدا
بلک . [ ب ِ ل ِ ] (اِ) تشبث و چنگ درزدن به چیزی یا به کسی .(از برهان ) (از هفت قلزم ) (از آنندراج ) : اگر عقاب سوی جنگ او شتاب کندعقاب را به بلک بشکند سرین و دوبال .فرخی .
-
بلک
لغتنامه دهخدا
بلک . [ ب ُ ل ُ ] (ص ) چشم بزرگ برآمده . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) : پی نظاره ٔ بزمت که باغ فردوس است بلک شده همه را دیده چون سر انگور.بدر جاجرمی .