کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلوک
/boluk/
معنی
۱. قطعات مکعبی سیمانی یا سنگی که در کارهای ساختمانی به کار میرود.
۲. ساختمانی شامل چندین واحد مسکونی مستقل معمولاً با یک ورودی.
۳. مجموعهای از ساختمانها که هیچ فاصلهای بین آنها نیست و بهوسیلۀ خیابانهای مختلف شهر محصور شدهاند.
۴. (سیاسی) مجموعهای از چند کشور متحد که دارای یک مرام و یک روش سیاسی باشند: بلوک شرق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. قسمت، منطقه، ناحیه
۲. قطعه
۳. دهستان
۴. جماعت، دسته، گروه
۵. قطعات سنگ یا سیمان، تابوک
۶. ردیفساختمانهای موازی
دیکشنری
block, bailiwick, parish, shire
-
جستوجوی دقیق
-
بلوک
واژگان مترادف و متضاد
۱. قسمت، منطقه، ناحیه ۲. قطعه ۳. دهستان ۴. جماعت، دسته، گروه ۵. قطعات سنگ یا سیمان، تابوک ۶. ردیفساختمانهای موازی
-
بلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bloc] boluk ۱. قطعات مکعبی سیمانی یا سنگی که در کارهای ساختمانی به کار میرود.۲. ساختمانی شامل چندین واحد مسکونی مستقل معمولاً با یک ورودی.۳. مجموعهای از ساختمانها که هیچ فاصلهای بین آنها نیست و بهوسیلۀ خیابانهای مختلف شهر محصو...
-
بلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] boluk ناحیهای شامل چند ده؛ دهستان؛ ولایت.
-
بلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] boluk = تکوک
-
بلوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] boluk توده؛ دسته.
-
بلوک
فرهنگ فارسی معین
(بُ لُ) ( اِ.) 1 - ناحیه ای شامل چند قریه و ده . 2 - جماعت ، دسته .
-
بلوک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] ( اِ.) 1 - چند کشور متحد که دارای مرام و روش سیاسی یکسان باشند. 2 - قطعة زمین . 3 - قطعه ای از مصالح ساختمانی . 4 - ظرفی که در آن شراب خورند.
-
بلوک
لغتنامه دهخدا
بلوک . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبزواران ، بخش مرکزی شهرستان جیرفت . سکنه ٔ آن 148تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و خرما. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
بلوک
لغتنامه دهخدا
بلوک . [ ب ُ ] (اِ) پشکل شتر. (برهان ). البعر؛ شتر بلوک انداختن . (تاج المصادر بیهقی ). اللقع؛ انداختن شتربلوک و جز آن . || نشانه ٔ تیر. (اوبهی ).
-
بلوک
لغتنامه دهخدا
بلوک . [ ب ُ ] (اِ) ظرف شرابخوری را گویند، و بعضی گفته اند ظرفی باشد که آن را به صور حیوانات ساخته باشند و بدان شراب خورند. (برهان ). قسمی کوزه ٔ گرد و دهان گشاده شبیه به دیزی . قسمی خنورسفالین کوتاه بالا و بزرگ شکم و فراخ دهانه . قسمی بستوی سفالین ....
-
بلوک
لغتنامه دهخدا
بلوک . [ بْلُک ْ / ب ِ لُک ْ ] (فرانسوی ، اِ) مُلک کشورهایی که متحد شوند و دارای مرام و روش سیاسی خاصی باشند، بلوک شرق ، بلوک غرب . (فرهنگ فارسی معین ). || جمعیت ها و دسته های هم عقیده و دارای روش واحد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلوک
لغتنامه دهخدا
بلوک . [ب ُ ] (اِ) جائی که مشتمل بود بر چندین قریه و ده . (برهان ). عده ای از قراء نزدیک یکدیگر که هریک نام خاص و مجموع آنان نامی دیگر دارد. عده ای از قراء که هریک نامی جدا و مجموع نیز نامی خاص دارد. عده ای از قراء که به یک نام عام خوانده شود چون بلو...
-
بلوک
دیکشنری فارسی به عربی
کتلة , منطقة
-
واژههای مشابه
-
نیم بلوک
لغتنامه دهخدا
نیم بلوک . [ ب ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش قاین شهرستان بیرجند است . موقعیت دهستان کوهستانی و هوای آن معتدل مرطوب و در منطقه ٔ قاینات خوش آب و هوا و حاصلخیزترین دهستانها محسوب می شود. آب در تمام نقاط دهستان شیرین و گواراست . محصول عمده ٔ این ...