کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلوری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلوری کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، علوم جَوّ] ← بلوری شدن
-
بلوری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بلور
-
واژههای مشابه
-
megacrystic
کلانبلوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی بافتی که در آن بلورهای درشت یا کلانبلورها در خمیرهای ریزتر قرار دارند
-
crystal grating
توری بلوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] توری پراشی از جنس بلور برای پرتوهای گاما یا ایکس که فواصل سطوح شبکۀ آن با یکدیگر برابر است
-
crystal system
سامانۀ بلوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، شیمی، فیزیک] [زمینشناسی] هریک از گروههای ششگانۀ بلور براساس تقارن وجوه بلوری آنها [فیزیک] تقسیمبندی هفتگانۀ شبکههای بلوری براساس بالاترین ردۀ محور چرخشی مشترک
-
crystallized
بلوریشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، علوم جَوّ] ویژگی سیالی که دچار تبلور شده باشد متـ . متبلور
-
crystal class, crystallographic point group
ردۀ بلوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، فیزیک] [زمینشناسی] هریک از سیودو ترکیب ممکن بلورشناختی عناصر تقارن غیرانتقالی [فیزیک] هریک از طبقات سیودوگانۀ بلور که تحت تقارنهای محوری، چرخشی، مرکزی، صفحهای یا ترکیبی از آنها بلور مورد نظر را بدون تغییر بر جا میگذارد
-
تبت بلوری
لغتنامه دهخدا
تبت بلوری . [ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) ناحیتی است از تبت بحدود بلور پیوسته و بیشترین بازرگانانند و اندر خیمه ها و خرگاهها نشینند و جای ایشان پانزده روز اندر پانزده روز راه است . (حدودالعالم چ طهرانی ص 47).
-
سندروس بلوری
لغتنامه دهخدا
سندروس بلوری . [ س َ دَ ب َل ْ لو / ب ُ ] (اِ مرکب ) صمغ مانندی است و دارای بوئی مطبوع است . (دزی ج 1 ص 693).
-
crystal aggregate
انبوهۀ بلوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تعدادی بلور که همراه با یکدیگر به اندازهای رشد کردهاند که میتوان هریک را با چشم غیرمسلح دید
-
سینه بلوری
لهجه و گویش تهرانی
دارای سینه سفید
-
disordered crystalline alloy
آلیاژ بلوری بینظم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مخلوطی از دو یا چند عنصر که در آن اتمهای مخلوط بهطور کاتورهای در جایگاههای شبکۀ بلور قرار میگیرند
-
crystal settling
تهنشینی بلوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] فرونشستن (sinking) بلورهایی با چگالی بالا در یک ماگما
-
intercrystal porosity
تخلخل بینِبلوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] وجود فضای خالی در بین بلورها