کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بله کبود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بله بزان
لغتنامه دهخدا
بله بزان . [ ب َ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان اورامان لهون ، بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه و محصول آن مختصر غلات ، سقز، مازوج و بلوط است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بله جار
لغتنامه دهخدا
بله جار. [ ب َ ل ِ ] (اِخ )دهی از دهستان یرده ، بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنه ٔ آن 260 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، حبوب و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بله دستی
لغتنامه دهخدا
بله دستی . [ ب َ ل ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق ، بخش شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 595 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بله زین
لغتنامه دهخدا
بله زین . [ ب َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش روانسر شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات دیم و لبنیات است . این ده در دو محل بفاصله ٔ یک کیلومتر واقع است و بنام بله زین بالا و پائین شهرت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بله قربان
لغتنامه دهخدا
بله قربان . [ ب َ ل ِ ق ُ ] (جمله ، اِ مرکب ) (از: بله ، محرف بلی + قربان ) جواب مثبت است تکریم طرف را. || تملق . (از یادداشت مرحوم دهخدا). بلی قربان . و رجوع به بلی قربان شود.- بله قربان گفتن ؛ تملق بیش از حد. گفته های شاهی یا امیری یا بزرگی را، از...
-
بله قولاغ
لغتنامه دهخدا
بله قولاغ . [ ب َل ْ ل َ ] (ترکی ، ص مرکب ) (مرکب از بله + قولاغ ترکی بمعنی گوش ). بله گوش . که جانب وحشی لاله ٔ گوش او بیش از حد عادی شخ و ایستاده است . تنابزیست مردم قزوین را. بمزاح ، قزوینی . قزوینی بله قولاغ . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بله گ...
-
بله گوش
لغتنامه دهخدا
بله گوش . [ ب َل ْ ل َ ] (ص مرکب ) صاحب گوش بزرگ . که لاله ٔ گوش پهن و شخ دارد. بزرگ گوش . آذن . اذناء. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نبزیست مردم قزوین را. بمزاح ، یک تن قزوینی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
بَلَه برون
لهجه و گویش تهرانی
مرحله بعدی خواستگاری برای تعیین مهریه و غیره
-
بَله بَعله
لهجه و گویش تهرانی
تاکید بر صحیح بودن
-
بله سور بزرگ
لغتنامه دهخدا
بله سور بزرگ . [ ب َ ل ِ رِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی از دهستان الند، بخش حومه ٔ شهرستان خوی . سکنه ٔ آن 379 تن . آب آن از رود الند و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
بله سور کوچک
لغتنامه دهخدا
بله سور کوچک .[ ب َ ل ِ رِ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان الند، بخش حومه ٔ شهرستان خوی . سکنه ٔ آن 156 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
حسین بله جکی
لغتنامه دهخدا
حسین بله جکی . [ ح ُ س َ ن ِ ب ِل ِ ج ِ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به حسین حدادی شود.
-
اِله و بِله
فرهنگ گنجواژه
ال و بل.
-
اله و بله
فرهنگ گنجواژه
اله و بله گفتن= موارد مبهمی را ذکر کردن.
-
بِلِه و باریک
فرهنگ گنجواژه
لاغر اندام.