کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلهوسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلهوسی
لغتنامه دهخدا
بلهوسی . [ ب ُ هََ وَ ] (حامص مرکب ) بلهوس بودن . سبک رایی و گذارش وقت به آرزو و هوس بسیار. (ناظم الاطباء). و رجوع به بلهوس و بُل شود.- بلهوسی داشتن ؛ آرزو و هوس بسیار داشتن . (ناظم الاطباء).- بلهوسی کردن ؛ گذرانیدن وقت را به هوس و آرزوی بسیار. (نا...
-
جستوجو در متن
-
چلچلی
واژگان مترادف و متضاد
هوسبازی، هوسرانی، خوشگذرانی، بلهوسی
-
زنبارگی
فرهنگ فارسی معین
(زَ رَ یا رِ) (حامص .) بُلهوسی ، زن - دوستی .
-
کالی بان
لغتنامه دهخدا
کالی بان . (اِخ ) نام شخص بلهوسی است که شکسپیر در نمایشنامه ٔ تامپت او را معرفی کرده است .
-
بلهوس
لغتنامه دهخدا
بلهوس . [ ب ُ هََ وَ ] (ص مرکب ) صاحب هوسهای گوناگون . دارای هوس های نو در زمانهای مختلف . متلون . دمدمی . (یادداشت مرحوم دهخدا).بوالهوس . و رجوع به بُل و بوالهوس شود : بلهوسی بر سر راهی رسیدجلوه کنان چارده ماهی بدید. جامی .بر چو سیم از آن چاک پیرهن ...
-
فانتزی
لغتنامه دهخدا
فانتزی . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) خیال . وهم . تصور. || هوی . هوس . بلهوسی . || میل . خواست . خواهش طبع. تفنن . (فرهنگ فرانسه ٔ نفیسی ). در تداول عامه ٔ روزنامه های امروز نوشته ای را گویند که پایبند اصول خاص یک سبک نباشد و نویسنده آن را برای تفنن و تفر...
-
بیحاصلی
لغتنامه دهخدا
بیحاصلی . [ ص ِ ] (حامص مرکب ) بیهودگی . بی نفعی : چنین گفت یک ره به صاحبدلی که عمرم تبه شد به بیحاصلی . سعدی .تملق حجاب است و بیحاصلی چو پیوندها بگسلی واصلی . سعدی .عمر بگذشت به بیحاصلی و بلهوسی ای پسر جام میم ده که به پیری برسی . حافظ.اوقات خوش آن ...
-
نامی خلجستانی
لغتنامه دهخدا
نامی خلجستانی . [ ی ِ خ َ ل َ ج ِ ](اِخ ) (میرزا...) عبداﷲ، متخلص به نامی . از شاعران قرن سیزدهم و معاصر با محمدشاه قاجار است . هدایت آرد: «در عهد دولت خاقان مغفور محمدشاه ... به دارالخلافه ٔ تهران آمده و در خدمت وزیر فاضل حاجی میرزا آقاسی ایروانی مع...
-
کامه
لغتنامه دهخدا
کامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) کام و مراد و خواهش و مطلب و مقصد باشد. (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) : کسی کآورد رازدل را پدیدز گیتی به کامه نخواهد رسید. ابوشکور بلخی .اگر ز آمدن دم زنی یک زمان برآید همه کامه ٔ بدگمان . فردوسی...
-
طرب نایینی
لغتنامه دهخدا
طرب نایینی . [ طَ رَ ب ِ ] (اِخ ) اصفهانی . نامش میرزا محمدجعفر فرزند میرزا محمد حسین نائینی ، برادر میرزا محمدمنشی باشی رحمةاﷲ علیه است . مولدش شهر اصفهان ، در سنه ٔ 1223 هَ . ق . که موکب همایون حضرت خاقان صاحبقران فتحعلیشاه قاجار طاب ثراه بجانب عرا...
-
کام
لغتنامه دهخدا
کام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و من چون او ریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسروانی .بودی بریژ و کام بدو ان...