کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلنصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلنصی
لغتنامه دهخدا
بلنصی . [ ب َ ل َ صا ] (ع اِ) ج ِبَلنصاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به بلنصاة شود. || ج ِ بَلَصوص ، و گویند بلنصی اسم جمع است . (از اقرب الموارد). رجوع به بلصوص شود.
-
واژههای همآوا
-
بلنسی
لغتنامه دهخدا
بلنسی . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالرحمان بن معاویةبن هشام اموی . از امیران اندلس در قرن دوم هجری . رجوع به عبداﷲ (ابن عبدالرحمان ...) در ردیف خود شود.
-
بلنسی
لغتنامه دهخدا
بلنسی . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) علی بن عطیه ٔ لخمی . رجوع به ابن زقاق و علی لخمی در ردیف خود شود.
-
بلنسی
لغتنامه دهخدا
بلنسی . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمد مخزومی . رجوع به علی مخزومی در ردیف خود شود.
-
بلنسی
لغتنامه دهخدا
بلنسی . [ ب َ ل َ سی ی ] (اِخ ) سعدالخیربن محمدبن سهل بن سعد انصاری بلنسی ، مکنی به ابوالحسن . فقیه و محدث قرن پنجم وششم هَ . ق . وی مسافرتهای بسیاری کرد و تا چین هم رسید بدین جهت لقب صینی هم به او داده اند. سرانجام دربغداد سکنی گزید و بسال 541 هَ . ...
-
بلنسی
لغتنامه دهخدا
بلنسی . [ ب َ ل َ سی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بلنسیة، که شهری است در مشرق اندلس از بلاد مغرب . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
بلنسی
لغتنامه دهخدا
بلنسی . [ ب َل َ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم بن محمد بلنسی . ادیب قرن ششم هجری . رجوع به علی بلنسی در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
بلصوص
لغتنامه دهخدا
بلصوص . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) طائری است . بَلَنصی . جمع آن بر خلاف قیاس ، یا بلنصی واحد است و بلصوص جمع، و یا بلنصی اسم جمع است ، و یا بلنصی ماده است و بلصوص نر، یا بالعکس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بلص . بلصی . و رجوع به بلص شود.
-
بلنصاة
لغتنامه دهخدا
بلنصاة. [ ب َ ل َ ] (ع اِ) تره ایست . (از منتهی الارب )(از ذیل اقرب الموارد از لسان ). ج ، بَلنصی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || طائریست که بیضه ٔ سبز میدهد. (منتهی الارب ). گویند پرنده ایست . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). ج ، بَلاصی . (منتهی ...