کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلنسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن سلمه ٔ مخزومی بلنسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مخزومی شود.
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) مسلم بن احمدبن ابی عبیده ٔ بلنسی . رجوع به مسلم ... شود.
-
ابوحفص
لغتنامه دهخدا
ابوحفص . [ اَ ح َ ] (اِخ ) عمربن محمدبن احمد قضاعی بلنسی لغوی . رجوع به عمر... شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن جعفر انصاری بلنسی . رجوع به محمد... شود.
-
جزی
لغتنامه دهخدا
جزی . [ ج ُ زَی ی ] (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ). ابن جزی بلنسی است که رحلة ابن بطوطه را تلخیص کرده است . (از تاج العروس ).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عطیةبن مطرف بن سلمه ٔ لخمی بلنسی ، مشهور به ابن زقاق و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی و ابن زقاق شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زقاق ، علی بن عطیةبن مطرف بن سلمه ٔ لخمی بلنسی ، مشهور به ابن زقاق و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی (ابن عطیةبن مطرف ابن ...) و ابن زقاق شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن سید. عبداﷲبن محمدبن سید بطلیوسی بلنسی مغربی . ادیب نحوی . رجوع به ابن سید ابومحمد.. و رجوع به عبداﷲ... شود.
-
حسین جیانی
لغتنامه دهخدا
حسین جیانی . [ ح ُ س َ ن ِ ج َی ْ یا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبدالعزیزبن محمد جیانی فهری غرناطی بلنسی حافظ معروف به ابن ناظر. رجوع به حسین غرناطی شود.
-
علی مخزومی
لغتنامه دهخدا
علی مخزومی . [ ع َ ی ِ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن سلمه ٔ مخزومی بلنسی . مکنی به ابوالحسن . نام او در سیرالنبلاء بصورت «علی بن محمدبن احمدبن حریق مخزومی بلنسی »آمده است . وی ادیب و لغوی و شاعر بود. در سال 551 هَ . ق . متولد شد و در 622 هَ . ق . در...
-
عمر قضاعی
لغتنامه دهخدا
عمر قضاعی . [ ع ُ م َ رِ ق ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن علی بن عدیس قضاعی بلنسی ، مکنی به ابوحفص . وی لغوی و از اهالی بلنسیة بود و در حدود سال 570 هَ .ق . درگذشت . او راست : 1 - شرح فضیح ثعلب . 2 - المثلث ، در لغت که ده جزء است . (از اعلام زرکلی از ب...
-
مسلم
لغتنامه دهخدا
مسلم . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی عبیده ٔ بلنسی ، معروف به صاحب قبله (از آن رو که کثیرالصلوة بود). عالم به فلکیات و فقه و حدیث . در مکه از علی بن عبدالعزیز و به مصر از مزنی و ربیعبن سلیمان مرادی و یونس بن عبدالاعلی و محمدبن عبداﷲبن عبدالحکیم و...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسین بن عبداﷲبن عبدالعزیز نهری بلنسی (کذا فی کشف الظنون ) ظاهراً مراد ابن ابی الاحوص است و حاجی خلیفه در یک جا در سلسله ٔ نسب او عبداﷲ را افزوده و در مورد دیگر حذف کرده است و باز وفات وی را در جائی 669 و در جای دیگر 679 هَ ...
-
اخفش
لغتنامه دهخدا
اخفش . [ اَ ف َ ] (اِخ ) خلف بن عمر. او شیخ ابوالقاسم شقری بلنسی نحوی است و در علم عروض از مَهَره است و محمدبن عزیز العزیزی صاحب الغریب از او روایت دارد و او پس ازسال 420 هَ . ق . درگذشته است . (روضات الجنات ص 55).
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن جحاف بن عبداﷲبن جعفربن عبدالرحمن بن جحاف معافری بلنسی مکنی به ابواحمد و معروف به ابن جحاف (متوفی 488 هَ . ق .) امیری از مردم بلنسیه ٔ اندلس بود. مدت سه سال و چهار ماه و هفت روز حکومت کرد و سرانجام به دست قنبیطور در آتش اف...