کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلندکردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلندکردن
دیکشنری فارسی به عربی
توج , حسن , عظم , مجد
-
واژههای همآوا
-
بلند کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بالا بردن، بر داشتن ۲. دزدیدن، ر بودن، کش رفتن ۳. بیدار کردن ۴. کسی را برای مباشرت بردن ۵. شدتدادن، رساتر کردن ۶. ایجاد کردن، برپا کردن ۷. برکنار کردن، خلع کردن، عزل کردن، معزول کردن ۸. رشد دادن، طویل کردن
-
بلند کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - برداشتن و بالا بردن . 2 - دزدیدن .
-
بلند کردن
لغتنامه دهخدا
بلند کردن . [ ب ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . (ناظم الاطباء). برداشتن چیزی و بالا بردن . (فرهنگ فارسی معین ). رفع؛ چون بلند کردن چیزی را از زمین . (یادداشت مرحوم دهخدا). از جای برداشتن . از جای برگرفتن : آتشی کاب را بلند کندبرتن خویش ریشخند کند...
-
بلند کردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ârgiri طاری: ârgat(mun) طامه ای: yâ vogitan طرقی: beland vâkardmun کشه ای: ârgatmun نطنزی: ârgeretan
-
بلند کردن
لهجه و گویش تهرانی
دزدیدن،زنی را اغوا کردن
-
جستوجو در متن
-
توج
دیکشنری عربی به فارسی
برتخت سلطنت نشاندن , بلندکردن , بالا بردن
-
lift truck
اَفرازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] نوعی جرثقیل کوچک برای بلندکردن و جابهجایی بارهای سنگین
-
حسن
دیکشنری عربی به فارسی
بالا بردن , افزودن , زيادکردن , بلندکردن , بهينه ساختن
-
عظم
دیکشنری عربی به فارسی
شريف گردانيدن , شرافت دادن , بلندکردن , تجليل کردن , بزرگ شدن , درشت نشان دادن , اهميت دادن
-
cable
بافه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] چند رشته سیم بههمتافتۀ روکشدار یا بدون روکش برای انتقال جریان برق یا بلندکردن قطعات سنگین متـ . کابل
-
خیزاندن
لغتنامه دهخدا
خیزاندن . [ دَ ] (مص ) بلند کردن . برخیزاندن . (یادداشت مؤلف ). || اجبار بخیزیدن کردن . (یادداشت مؤلف ).- برخیزاندن ؛ بلندکردن . خیزاندن .
-
مجد
دیکشنری عربی به فارسی
بانشانهاي نجابت خانوادگي اراستن , تعريف کردن , بلندکردن , ارتقاء دادن , اغراق گفتن , ستودن , جلا ل دادن , تجليل کردن , تکريم کردن , تعريف کردن() , ستايش کردن