کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلندپروازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلندپروازی
/bolanparvāzi/
معنی
۱. خودستایی.
۲. خودنمایی.
۳. آرزوی ترقی و عظمت داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اوجطلبی، افزونخواهی، افزونطلبی، بیشی طلبی، جاهطلبی، عظمتطلبی، عظمتجویی
دیکشنری
ambition
-
جستوجوی دقیق
-
بلندپروازی
واژگان مترادف و متضاد
اوجطلبی، افزونخواهی، افزونطلبی، بیشی طلبی، جاهطلبی، عظمتطلبی، عظمتجویی
-
بلندپروازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] bolanparvāzi ۱. خودستایی.۲. خودنمایی.۳. آرزوی ترقی و عظمت داشتن.
-
بلندپروازی
لغتنامه دهخدا
بلندپروازی . [ ب ُ ل َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت بلندپرواز. (فرهنگ فارسی معین ) : ز چرخ صید کند نسر طایر و واقععقاب همت او از بلندپروازی . سوزنی . || کنایه از لاف و گزاف و اظهار تجمل و خودنمایی و خودستایی .(ناظم الاطباء) : فریب حسن بتی را مخور که...
-
واژههای مشابه
-
بلندپروازی کردن
لغتنامه دهخدا
بلندپروازی کردن . [ ب ُ ل َ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به ارتفاعی دور پریدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). اوج گرفتن پرنده در آسمان . (فرهنگ فارسی معین ). بالا برآمدن . (ناظم الاطباء). || مقاصدی عالی داشتن . خواستار اموری بیش از حد خود بودن . خواهش مقام و منز...
-
جستوجو در متن
-
اوجگیری
واژگان مترادف و متضاد
بلندپروازی، پرواز، تصعید، صعود
-
بلندپری
لغتنامه دهخدا
بلندپری . [ ب ُ ل َ پ َ ] (حامص مرکب ) به معنی بلندپروازی است . (از ناظم الاطباء).تفاخر کردن و بزرگی نمودن و ادعای مهتری بر سبیل مبالغت کردن . (از آنندراج ). رجوع به بلندپروازی شود.
-
پروازی
لغتنامه دهخدا
پروازی . [ پ َرْ ] (حامص ) مانند مزیدی مؤخر در کلمه ٔ مرکبه ٔ بلندپروازی آمده و آنرا چون اسم مصدری ساخته است .
-
پرباد
واژهنامه آزاد
(گنابادی) پُرْباد؛ ناراحت. || کلّۀ پرباد داشتن:در توهم سیر کردن، آرمان گرایی، بلندپروازی.
-
همایی
لغتنامه دهخدا
همایی . [ هَُ ] (ص نسبی ) منسوب به همای . بلندپایه . همایون . همایونی . || (حامص ) همای بودن . بلندپروازی . آزادی و آزادگی : جغد به دور تو همایی کندسر که رسد پیش تو پایی کند.نظامی .
-
عقابی
لغتنامه دهخدا
عقابی . [ ع ُ ] (حامص ) عقاب بودن . عقاب شدن . کنایه از بلندپروازی . شعر ذیل از نظامی در وصف معراج رسول اکرم است و گویای اینکه رسول اکرم چون به قصد پرواز به اوج افلاک بر براق نشست ، براق تیزپر از جای جهید : چون درآورد در عقابی پای کبک علوی خرام جست ز...
-
سر زخم مالیدن
لغتنامه دهخدا
سر زخم مالیدن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) گوشمال دادن . گویند سر زخمش مالیدیم ؛ یعنی از بلندپروازی که داشت بازش آوردیم به نوعی که حد خودش را بشناخت و حسابی از من برگرفت . (آنندراج ) (بهارعجم ). و در بیت زیر بسکون را آمده است : سر زخم قلم کسی نمالید...
-
فلک سواری
لغتنامه دهخدا
فلک سواری . [ ف َ ل َ س َ ] (حامص مرکب ) سواری بر فلک . بلندپروازی . مرکب بر آسمان راندن . فلک پیما بودن : رستمی کز فلک سواری رخش هم بزرگ است و هم بزرگی بخش . نظامی .کرده فلک از فلک سواری رویین دز قطب را حصاری .نظامی .
-
کوته پاچه
لغتنامه دهخدا
کوته پاچه . [ ت َه ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) مخفف کوتاه پاچه است که جانور شبیه به گوزن است . (برهان ). || (ص مرکب ) مرادف کوتاه بال و به معنی کوتاه قد، او را چل مردنیز خوانند. (آنندراج ؛ ذیل کوتاه پاچه ) : ز کوته پاچه محبوبی نیایدصنوبر دلفریب از سرفرا...