کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلق آب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلق آب
لغتنامه دهخدا
بلق آب . [ ب ُ ل َ ](اِخ ) دهی از دهستان قلعه تل ، بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 90 تن . آب آن از چشمه و محصول آن برنج ، ماش ، انار و بلوط است . ساکنان این ده از طایفه ٔ زنگنه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
واژههای مشابه
-
بُلُق،بُلُغ
لهجه و گویش تهرانی
حباب.
-
بُلُقیدن ،بلق زدن
لهجه و گویش تهرانی
بیرون زدن،متورم شدن
-
جستوجو در متن
-
پاس
لغتنامه دهخدا
پاس . (اِ) حَرَس . حراست . نگاهبانی . نگهبانی . نگاهداری : دلیر و خردمند و هشیار باش بپاس اندرون سخت بیدار باش . فردوسی .تو کرپاس را دین یزدان شناس کشنده چهار آمد از بهر پاس . فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1599).بهر پاس است مار بر سر گنج نز پی آنکه گیرد از و...