کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلقیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلقیس
فرهنگ نامها
(تلفظ: belqis) (عبری) (در اعلام) ملکهی شهر سبا که در روایات نام همسر حضرت سلیمان (ع) است. (پیشینه و ریشهی نام بلقیس به درستی دانسته نیست، برخی آن را برگرفته از واژهی احتمالاً یونانیpallaxis ، به معنای دختر باکره یا همخوابه دانستهاند و برای آن معا...
-
بلقیس
لغتنامه دهخدا
بلقیس . [ ب ِ ] (اِخ ) دختر هدهادبن شرحبیل ،از بنی یعفربن سکسک ، از حمیر، ملکه ٔ سبا. او زنی یمانی و از اهالی مأرب بود و پس از پدرش بر مأرب حکومت میراند و ذوالاذعار (عمروبن ابرهة) حاکم غمدان ، برای تسخیر قلمرواو شتافت و بلقیس از جلو او گریخت ، سپس ...
-
واژههای مشابه
-
عرش بلقیس
لغتنامه دهخدا
عرش بلقیس . [ ع َ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) تخت بلقیس ، ملکه ٔ سبا، که داستان آن در قرآن کریم مذکور است : نشستم از برش چون عرش بلقیس بجست او چون یکی عفریت هایل .منوچهری .
-
عرش بلقیس
لغتنامه دهخدا
عرش بلقیس . [ ع َ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) جایگاهی است در یک روزه راه از ذمار. از آثارش فقط شش ستون رخام باقی مانده و کنار آن آبهای جاری بسیاری یافت شود، و آبگیرهایی دارد که هر کس وارد آنها شود به قول اهالی آنجا غرق شود، و کسی را یارای آن نیست که به آن ستونه...
-
شهر بلقیس
لغتنامه دهخدا
شهر بلقیس . [ ش َ رِ ب ِ ] (اِخ ) دور نیست که شهر کهنه ٔ اسفرایین (که هنوز جلگه ای در آنجا بهمین اسم معروف است ) با خرابه های شهر بلقیس یکی باشد. (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج حاشیه ٔ ص 419).
-
محرم بلقیس
لغتنامه دهخدا
محرم بلقیس . [ م َ رَ م ِ ب ِ ق َ ] (اِخ ) معبد بلقیس . این نام به تعدادی از معابد قدیم در یمن داده شده است . یکی از آنها در ظفارو دیگری در صرواح و مهمترین آنها در مأرب است که از عمده ترین آثار باقیمانده ٔ قوم سباء بشمار میرود.
-
بلقیس صغری
لغتنامه دهخدا
بلقیس صغری . [ ب ِ س ِ ص ُ را ] (اِخ ) لقب اروی دختر احمدبن جعفربن موسی صلیحی است که لقب دیگر او «الحرةالکاملة» می باشد. ملکه ٔ یمن از سلسله ٔ صلیحی ها. وی بسال 444 هَ . ق . در «حراز» یمن متولد شد و نزد «اسماء» دختر شهاب پرورش یافت و در طول حکومت خود...
-
بلقیس آباد
لغتنامه دهخدا
بلقیس آباد. [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کورایم ، بخش مرکزی اردبیل ، شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 587 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
Baroness Karen Blixen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بارونس کارن بلقیس
-
عرش سبائی
لغتنامه دهخدا
عرش سبائی . [ ع َ ش ِ س َ ] (اِخ ) کنایه از تخت بلقیس زن سلیمان باشد که پادشاه شهر سبا بود. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به عرش بلقیس شود.
-
کشوح
لغتنامه دهخدا
کشوح . [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از هفت شمشیری است که بلقیس برای سلیمان هدیه فرستاد. (ناظم الاطباء).
-
آهک نوره
لغتنامه دهخدا
آهک نوره . [ هََ ک ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوره . واجبی . حنازرد : گفتند این را [ موهای بلقیس سبا را ] به آهک نوره حیلت کنیم ... آنگاه سلیمان آهک نوره به بلقیس فرستاد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
-
جدن
لغتنامه دهخدا
جدن . [ ج َ دَ ] (اِخ ) ذوجدن . ابن یشرح بن حارث بن صیفی بن سبا. جد بلقیس است . (از شرح قاموس ) (منتهی الارب ). یکی از ملوک حمیر که جد بلقیس باشد. (ناظم الاطباء).