کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلغا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلغا
/bolaqā/
معنی
= بلیغ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلغا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بلغاء، جمعِِ بلیغ] bolaqā = بلیغ
-
بلغا
لغتنامه دهخدا
بلغا. [ ب ُ ل َ ] (ص ) صورت مخفف متداول در فارسی بلغاء. رجوع به بلغاء شود.
-
بلغا
واژهنامه آزاد
[ب ُ ل َ] صورت مخفف بلغاء؛ جمع ِ بَلیغ. شیواسخنان، چیره زبانان، زبان آوران، سخنگزاران، سخندانان، سخن سنجان (لغتنامۀ دهخدا و فرهنگ معین).
-
واژههای همآوا
-
بلقع
لغتنامه دهخدا
بلقع. [ ب َ ق َ ] (ع ص ، اِ) زمین بی آب و گیاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمین بی نبات . (دهار). ج ، بَلاقع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). در حدیث است : الیمین الکاذب تدع الدیار بلاقع، و یا الیمین الفاجرة تذر الدیار بلاقع. و در توصیف گوید م...
-
جستوجو در متن
-
beluga
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلغا، ماهی خاویار
-
محاضرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ محاضَرَة] [قدیمی] mohāzerāt سخنانی که از فصحا و بلغا در اثنای بحث و محاوره بیاورند که مناسب با مقام باشد.
-
طوران
لغتنامه دهخدا
طوران . (اِخ ) ناحیه ٔ مداین راگویند. زهرةبن حویه گوید در ایام فتوح : الا بلغا عنی اباحفص آیةو قولا له قول الکمی المغاوربانا اثرنا ان ّ طوران کلهم لدی مظلم یهفو بحمر الصراصرقریناهم ُ عند اللقاء بَواتراًتلالا و یسبو عند تلک الحرائر.(از معجم البلدان ).
-
تأبید
لغتنامه دهخدا
تأبید. [ ت َءْ ] (ع مص ) جاودانه کردن . (منتهی الارب ) . جاوید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نزد بلغا دعایی باشد که آنرا تعلیق کنند به چیزی که بقای او تا قیامت باشد. (جامع الصنایع) : تا ابد عمر تو...
-
تلفیف
لغتنامه دهخدا
تلفیف . [ ت َ ] (ع مص ) سخت درنوردیدن و نیک درپیچیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از جای جای فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزد بلغا عبارت از تناسب است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). ...
-
رکة
لغتنامه دهخدا
رکة. [ رِک ْ ک َ ] (ع اِ) اسم است از تورک . (از متن اللغة). شراره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تَوَرﱡک شود. || (اصطلاح عروضی ) نزد بلغا آن است که در نظم از جهت استقامت وزن ، متحرکی را ساکن و ساکنی را متحرک کنند و یا متحرکی را که مشدد باشد ساکن کنند و ...
-
موشی
لغتنامه دهخدا
موشی . [ م ُ وَش ْ شا ] (ع ص ) مَوشی ّ. جامه ٔ بسیارنگار. (از منتهی الارب ). به نگار. نگارین . (یادداشت مؤلف ). پیرایه بسته . (دهار). ثوب موشی ؛ جامه ٔ نگارین . (ناظم الاطباء). و رجوع به مَوشی ّ شود. || (اصطلاح بدیعی ) نزد بلغا عبارت از نظم یا نثری ...
-
محتمل محلین
لغتنامه دهخدا
محتمل محلین .[ م ُ ت َ م َ / م ِ ل ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (ع ص مرکب ) نزد بلغا عبارت است از آنکه شاعر لفظی یا بیتی را چنان در ربط آورد که محل وقف کلام و استیناف کلام تواند بود:ستون سنگ که گویند چون است [ کذا ]بگویم راست کوهی بیستون است .(از کشاف اصطلاحات...
-
حسن بیان
لغتنامه دهخدا
حسن بیان . [ ح ُ ن ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغا روشن ساختن معنی و رساندن آن به روان آدمیست . و آن گاه با صنعت ایجاز و گاه با صنعت اطناب و گاه با صنعت مساوات ایراد شود. (کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مطول تفتازانی ).