کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلعیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلعیدن
/bal'idan/
معنی
فروبردن چیزی به گلو؛بلع کردن؛ اوباریدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بلع کردن، خوردن، قورت دادن، لقمه فرو بردن ≠ استفراغ کردن، قی کردن
برابر فارسی
فرودادن، اوباریدن، فرو بردن
فعل
بن گذشته: بلعید
بن حال: بلع
دیکشنری
bolt, consume, devour, engorge, gobble, gulp, ingest, swallow, wolf
-
جستوجوی دقیق
-
بلعیدن
واژگان مترادف و متضاد
بلع کردن، خوردن، قورت دادن، لقمه فرو بردن ≠ استفراغ کردن، قی کردن
-
بلعیدن
فرهنگ واژههای سره
فرودادن، اوباریدن، فرو بردن
-
بلعیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عربی، فارسی] bal'idan فروبردن چیزی به گلو؛بلع کردن؛ اوباریدن.
-
بلعیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - در حلق فرو بردن . 2 - خوردن .
-
بلعیدن
لغتنامه دهخدا
بلعیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) مصدر منحوت فارسی از بلع عربی . فروبردن . فرودادن . در حلق فروکردن . اوباردن . اوباریدن . تو دادن .فروبردن بی جویدن . قورت دادن . و رجوع به بلع شود.- بلعیدن خواستن زنی را ؛ کنایه از نهایت اشتیاق بدو داشتن . (فرهنگ فارسی معین ...
-
بلعیدن
دیکشنری فارسی به عربی
تهم , جرعة , کيس , نورس
-
جستوجو در متن
-
swallowlike
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلعیدن
-
swallow up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلعیدن
-
bleep
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلعیدن
-
فاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] fāridan بلعیدن.
-
swallowling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلعیدن
-
ungelt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلعیدن
-
کَپ کِردن
لهجه و گویش بختیاری
kap kerdan بلعیدن.
-
phagocytosis
فرهنگ لغات علمی
فاگوسیته-بلعیدن