کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلعم
معنی
(بَ عَ) [ ع . بلعوم ] (ص .) مرد بسیار خوار، کسی که غذا را به تندی بلعد.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. بسیارخوار، پرخوار، پرخور
۲. تندخوار، تندخور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلعم
واژگان مترادف و متضاد
۱. بسیارخوار، پرخوار، پرخور ۲. تندخوار، تندخور
-
بلعم
فرهنگ فارسی معین
(بَ عَ) [ ع . بلعوم ] (ص .) مرد بسیار خوار، کسی که غذا را به تندی بلعد.
-
بلعم
لغتنامه دهخدا
بلعم . [ ب َ ع َ ] (اِخ ) بلعام . بلعم باعور. از زاهدان و درویشان مستجاب الدعوات بود که بر موسی (ع ) بد دعا کرد. (از غیاث ). و رجوع به بلعام و بلعم باعور شود : شرف درعلم و فضلست ای پسرعالم شو و فاضل به علم آور نسب مآور چو بی علمان سوی بلعم . ناصرخسرو...
-
بلعم
لغتنامه دهخدا
بلعم . [ ب َ ع َ ] (اِخ ) شهری است نواحی روم . (از معجم البلدان ) (مراصد) (منتهی الارب ). شهری است به آسیةالصغری و ابوالفضل محمد بلعمی از آنجاست . (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ابوالفضل بلعمی و بلعمان شود.
-
بلعم
لغتنامه دهخدا
بلعم . [ ب َ ع َ ] (اِخ ) نام قبیله ایست و اصل آن بنوالعم باشد که مخفف شده است . (منتهی الارب ).
-
بلعم
لغتنامه دهخدا
بلعم . [ ب َ ع َ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار سخت فروبرنده . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). کسی که غذا را بتندی بلعد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلعم
لغتنامه دهخدا
بلعم . [ ب ُ ع ُ ] (ع اِ) راهگذر طعام در حلق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بلعوم . مری . مبلع. ج ، بَلاعم . (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
بلعم باعور
لغتنامه دهخدا
بلعم باعور. [ ب َ ع َ م ِ ] (اِخ ) بلعم بن باعور. بلعام . نام مردی زاهدکه مستجاب الدعوه بود و به اغوای زن بر موسی و قوم او دعا کرد که در تیه سرگردان شدند و سپس موسی دعا کرد تا ایمان از او سلب شد و سه دعای مستجاب در عوض زهد او بدو عطا شد، زن او گفت یک...
-
بلعم باعور
لهجه و گویش تهرانی
شخصیت توراتی که مثال میزنند
-
واژههای همآوا
-
بلام
لغتنامه دهخدا
بلام . [ ب ُ ] (ع اِ) شوره ٔ گیاه سبز. (منتهی الارب ). سبز از «حمض ». (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
بلام
لغتنامه دهخدا
بلام .[ ب ِ ] (ع اِ) آهنی است که بر دهان اسب گذارند، و آن غیر از لجام است . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
جستوجو در متن
-
بلاعم
لغتنامه دهخدا
بلاعم . [ ب َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ بُلعم . (اقرب الموارد). رجوع به بلعم شود. || ج ِ بُلعوم . (اقرب الموارد). رجوع به بلعوم شود.