کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلسان
/balasān/
معنی
۱. گیاهی درختچهای با گلهای سفید کوچک خوشهای، برگهای مایل به سفید، پوست زردرنگ، و چوب سنگین، سرخرنگ، و خوشبو.
۲. صمغی که از ساقۀ این گیاه میگیرند و مصرف دارویی دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
balsam
-
جستوجوی دقیق
-
بلسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹بلیسان، بیلسان، بلسم› (زیستشناسی) balasān ۱. گیاهی درختچهای با گلهای سفید کوچک خوشهای، برگهای مایل به سفید، پوست زردرنگ، و چوب سنگین، سرخرنگ، و خوشبو.۲. صمغی که از ساقۀ این گیاه میگیرند و مصرف دارویی دارد.
-
بلسان
لغتنامه دهخدا
بلسان . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) درختی است کوچک مانند درخت حنا و در عین الشمس که از توابع مصر است روید و روغنش منافع بسیار دارد. (منتهی الارب ). شجره ٔ مصری است و برگ وی به برگ سداب ماند اما سفیدتر بود. (از اختیارات بدیعی ). درختی معروفست جز در ده مطریه که...
-
بلسان
دیکشنری فارسی به عربی
بلسم
-
واژههای مشابه
-
عود بلسان
لغتنامه دهخدا
عود بلسان . [ دِ ب َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخ درخت بلسان است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن )(از مخزن الادویة). عودالبلسان . رجوع به بلسان شود.
-
باب بلسان
لغتنامه دهخدا
باب بلسان . [ ب ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) خواندمیر آرد: ابوبکر به اندک زمانی ارباب بلسان تا ساحل بحر محیط درحیطه ٔ تصرف درآورد و در آن بلاد متمکن شده ... (حبیب السیر چ اول طهران جزوه ٔ چهارم از ج 2 ص 206). در حبیب السیر (چ خیام ج 2 ص 573) «باب تلمسان » آمده...
-
بلسان راهب
لغتنامه دهخدا
بلسان راهب . [ ب َ ل ِ ن ِهَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محلول الکلی جوهر حسن لبه . میعه ٔ سائله . صبر، و بم تلو. برای التیام جراحات و قرحه ها بکار میرود. (از دایرة المعارف فارسی ).
-
بلسان الماء
لغتنامه دهخدا
بلسان الماء. [ب َ ل ِ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) درخت آمریکای شمالی با میوه های کبود سیاهرنگ خوراکی . (دایرةالمعارف فارسی ).
-
حب بلسان
لغتنامه دهخدا
حب بلسان . [ ح َب ْ ب ِ ب َ ل َ ] (اِ مرکب ) حب بلسان را به پارسی تخم بلسان گویند. گرم و خشک است در دوم . سرفه و عرق النسا را نفع دهد و صرع و سدد را دفع کند و گزیدگی جانوران را سودمند آید و شربتی از او دو درم است و مضر است به مثانه و مصلحش کتیراست .
-
جستوجو در متن
-
باسان
لغتنامه دهخدا
باسان . (اِ) بلسان . درخت بلسان . (ناظم الاطباء). ظاهراً تصحیف بلسان است .
-
بیلسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] baylasān = بلسان
-
فوسیرمیون
لغتنامه دهخدا
فوسیرمیون . (معرب ، اِ) به یونانی بلسان است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به بلسان شود.
-
اقویلاسمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] 'aqvilāsmun روغن بَلَسان.
-
balsamic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلوزیمو، وابسته به بلسان