کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلخ
/balx/
معنی
ظرف شراب: ◻︎ بهای یاسمن و چکریم فرست امروز / که دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار (سوزنی: مجمعالفرس: بلخ).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] balx ظرف شراب: ◻︎ بهای یاسمن و چکریم فرست امروز / که دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار (سوزنی: مجمعالفرس: بلخ).
-
بلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] balx ۱. تکبر.۲. بزرگمنشی.
-
بلخ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) کدویی که در آن شراب کنند.
-
بلخ
لغتنامه دهخدا
بلخ . [ ب َ ] (اِ) کدوئی که شراب در آن کنند. (از برهان ) (از آنندراج ) : بهای یاسمن و چکریم فرست امروزکه دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار. سوزنی .|| آوند شراب ، بطور مطلق . (از هفت قلزم ) (از مؤیدالفضلا).
-
بلخ
لغتنامه دهخدا
بلخ . [ ب َ ] (اِخ ) شهری بزرگ است [ به خراسان ] و خرم و مستقر خسروان بوده است اندر قدیم ، و اندر وی بناهای خسروان است با نقشها و کارکردهای عجیب و ویران گشته . آن را نوبهار خوانند و جای بازرگانان است و جائی بسیارنعمت است و آبادان ، و بارکده ٔ هندوستا...
-
بلخ
لغتنامه دهخدا
بلخ . [ ب َ ] (ع ص ) مرد متکبر و بزرگ منش . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). بِلخ . و رجوع به بِلخ شود. || (اِ) طول . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || درخت سندیان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به سندیان شود. ...
-
بلخ
لغتنامه دهخدا
بلخ . [ ب َ ل َ ] (ع مص ) تکبر کردن . (از اقرب الموارد). تکبر کردن بزرگ منشی نمودن . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) بزرگ منشی . (منتهی الارب ).
-
بلخ
لغتنامه دهخدا
بلخ . [ ب ِ ] (ع ص ) مرد متکبر و بزرگ منش . (منتهی الارب ). متکبر در نفس خود. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). بَلیخ . و رجوع به بَلخ شود.
-
بلخ
لغتنامه دهخدا
بلخ . [ ب ُ / ب ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ بَلیخ که نهریست در جزیره . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد، از تاج ). رجوع به بَلیخ شود.
-
واژههای مشابه
-
واسط بلخ
لغتنامه دهخدا
واسط بلخ . [ س ِ طِ ب َ] (اِخ ) از دهکده های بلخ است . (از معجم البلدان ).
-
بلخ بامی
لغتنامه دهخدا
بلخ بامی . [ ب َ خ ِ ] (اِخ ) لقب شهر بلخ است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلخ شود : درم بستد از بلخ بامی به رنج سپرد ونهادیم یکسر به گنج . فردوسی .ز چیزی که از بلخ بامی ببردبیاورد یکسر به کهرم سپرد. فردوسی .مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهاراز در نوش...
-
روم و بلخ
فرهنگ گنجواژه
اکناف عالم.
-
خوارزم و بلخ
فرهنگ گنجواژه
ولایات ایران باستان.