کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلح
/balah/
معنی
خرمای نارس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] balah خرمای نارس.
-
بلح
لغتنامه دهخدا
بلح . [ ب َ ] (ع مص ) خشک شدن خاک . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انکار کردن و جحد. || نبودن چیزی نزد غریم : بلح ما علی غریمی . || افلاس و مفلس شدن . || پنهان کردن شهادت . (از اقرب الموارد). و رجوع به بُلوح شود.
-
بلح
لغتنامه دهخدا
بلح . [ ب َ ل َ ] (ع اِ)غوره ٔ خرما میان خلال و بُسر. واحد آن بلحة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غوره ٔ خرما که اندک ترشی بهم رسانیده باشد. (الفاظ الادویة). ثمر درخت خرما است که سبز بوده زرد مایل به شیرینی نشده باشد، و غوره ٔ خرما نامند و داخ...
-
بلح
لغتنامه دهخدا
بلح . [ ب ُ ل َ ] (ع اِ) کرکس کهن و کلان سال ، یا طائری است سوزان پر بزرگتر از کرکس که اگر یک پر وی در پرهای طائر دیگر افتد بسوزاند. (منتهی الارب ). طائری است بزرگتر از کرکس . (از اقرب الموارد). ج ، بِلحان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به ب...
-
واژههای مشابه
-
بلح البحر
دیکشنری عربی به فارسی
صدف دو کپه اي , صدف باريک دريايي ورودخانه اي
-
واژههای همآوا
-
بله
واژگان مترادف و متضاد
ابله، سادهدل، کانا، کمخرد، کمهوش، کودن، نادان ≠ عاقل
-
بله
واژگان مترادف و متضاد
آره، آری، بلی، نعم، ها ≠ خیر، نه
-
بله
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، قید) [مٲخوذ از عربی: بلیٰ balā] bale آری؛ بلی.
-
بله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ اَبلَه] [قدیمی] bolh = ابله
-
بله
فرهنگ فارسی معین
(بَ لِ) (ق .) آری ، بلی .
-
بله
فرهنگ فارسی معین
(بُ لْ) [ ع . ] ( اِ.) ابله ، کم خردان .
-
بله
لغتنامه دهخدا
بله . [ ب َ ل َه ْ ] (ع اِ) نادانی . سلیم دلی . نیک نهادی . خوش خوئی . بی بدی . (منتهی الارب ). پائین تر و کمتر از حمق . (از دهار). بلاهت . بلاهة. || در اصطلاح علم اخلاق ، طرف تفریط است در حکمت و عبارت از تعطیل این فوت بود به اراده نه از روی خلقت ، و...
-
بله
لغتنامه دهخدا
بله . [ ب َ ل َه ْ ] (ع مص ) ابله شدن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). ضعیف گشتن عقل ، و چنین شخصی را ابله گویند. (از اقرب الموارد). بَلاهة. بلاهت . || درماندن ، گویند بله عن حجته ؛ یعنی درماند از حجت آوردن . (منتهی الارب ).