کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلجم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلجم
/baljam/
معنی
= بلغم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (طب قدیم) baljam = بلغم
-
بلجم
لغتنامه دهخدا
بلجم . [ ب َ ج َ ] (اِ) بلغم ، که یکی از اخلاط اربعه ٔمتقدمین می باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به بلغم شود.
-
جستوجو در متن
-
بلجمة
لغتنامه دهخدا
بلجمة. [ ب َ ج َ م َ ] (ع مص ) بستن بیطار پای ستور را بسبب علتی که بدان رسیده است ، گویند: بلجم البیطار الدابة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جوالیقی در المعرب گوید گمان نمی کنم این لغت عربی باشد.
-
بلغم
لغتنامه دهخدا
بلغم . [ ب َ غ َ ] (ع اِ) در اصطلاح طب قدیم ، خلطی از اخلاط چهارگانه ٔ بدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و باشد که جگر بس گرم نباشد و اندر پزانیدن صفو کیلوس که آنرا هضم دوم گویند تقصیری افتد و چیزی بماند که به خامی گراید،آن بلغم باشد. (ذخیره ٔ ...