کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلبرینگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلبرینگ
/bolb[e]ring/
معنی
کاسه یا حلقهای که گرداگرد آن ساچمههای فلزی دارد و در ماشینها برای جلوگیری از ساییدگی میلههای گردنده و سرعت و سهولت چرخیدن میله به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ball bearing, bearing
-
جستوجوی دقیق
-
بلبرینگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی:ball bearing] bolb[e]ring کاسه یا حلقهای که گرداگرد آن ساچمههای فلزی دارد و در ماشینها برای جلوگیری از ساییدگی میلههای گردنده و سرعت و سهولت چرخیدن میله به کار میرود.
-
بلبرینگ
فرهنگ فارسی معین
(بُ بِ) [ انگ . ] (اِمر.)کاسة ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمت های مختلف گردندة ماشین ها و ابزارها از آن استفاده کنند.
-
بلبرینگ
لغتنامه دهخدا
بلبرینگ . [ ب ُ بْری / ب ِ ] (انگلیسی ، اِ)کاسه ٔ ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمتهای مختلف گردنده ٔ ماشینها وابزارها از آن استفاده کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلبرینگ
واژهنامه آزاد
سان دور
-
واژههای مشابه
-
اسکلت یاچهارچوبه ای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
دیکشنری فارسی به عربی
معلق
-
جستوجو در متن
-
blabbering
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلبرینگ
-
calliper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلبرینگ
-
nut-bearing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مهره بلبرینگ
-
bearing metal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلبرینگ فلزی
-
needle bearing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوزن بلبرینگ
-
blabbers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلبرینگ، حرف مفت زن، فضول، وراج
-
معلق
دیکشنری عربی به فارسی
مفسر , سفرنگ گر , اعلا م کننده , اويزان کننده , معلق کننده , جارختي , چنگک لباس , اسکلت ياچهارچوبه اي که از سقف اويتخه وداراي بلبرينگ براي حرکت دادن ماشين باشد , معلق , اويخته , لنگه , قرين , شيب , نامعلوم , بي تکليف , ضميمه شده , اويز شده , اويزه