کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلا و عافیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلا و عافیت
فرهنگ گنجواژه
گرفتاری و سلامتی.
-
واژههای مشابه
-
خَندق بلا ،هندق بلا
لهجه و گویش تهرانی
شکم :بنداز تو ()!=بخور
-
بلا پرور،بلا گرفته،بلا زده
لهجه و گویش تهرانی
بلا دیده
-
بلا خواستن
لغتنامه دهخدا
بلا خواستن . [ ب َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) درخواستن بلا کسی را. طلبیدن بلا برای کسی . رسیدن محنتی بر کسی آرزو کردن .
-
بلا کردن
لغتنامه دهخدا
بلا کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار عجیب بظهور آوردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : نه مجنون داشت این همت نه فرهادتکلف بر طرف باقر بلا کرد.باقر کاشی (از آنندراج ).
-
بلا گرداندن
لغتنامه دهخدا
بلا گرداندن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دفع بلا کردن . دور کردن بلا. دور داشتن بلا : که جبر خاطر مسکین ، بلا بگرداند. (گلستان ).دعای زنده دلانت بلا بگرداندغم رعیت درویش بردهد شادی . سعدی .میسوزم از فراقت رو از جفا بگردان هجران بلای من شد یارب بلا بگر...
-
بلا اساس
دیکشنری عربی به فارسی
بي اساس
-
بلا اسم
دیکشنری عربی به فارسی
بي نام
-
بلا اسنان
دیکشنری عربی به فارسی
بي دندان , بدون دندانه , بچه گانه
-
بلا علاج
دیکشنری عربی به فارسی
بي علا ج
-
بلا حدود
دیکشنری عربی به فارسی
بي اندازه , پيمايش ناپذير , بيکران , بي قياس , بي حد وحصر
-
بلا لسان
دیکشنری عربی به فارسی
بي زبان , گنگ
-
بلا معني
دیکشنری عربی به فارسی
بي معني
-
بلا شعور
دیکشنری عربی به فارسی
بيحس , بيمعني , احمق , احمقانه