کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلاکش
/balāke(a)š/
معنی
کسی که همیشه دچار رنج و سختی و بلا باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رنجبر، زجردیده، زجرکشیده، سختیکش، متحمل، محنتکش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلاکش
واژگان مترادف و متضاد
رنجبر، زجردیده، زجرکشیده، سختیکش، متحمل، محنتکش
-
بلاکش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، فارسی] balāke(a)š کسی که همیشه دچار رنج و سختی و بلا باشد.
-
بلاکش
لغتنامه دهخدا
بلاکش . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) بلاکشنده . متحمل بلا. مبتلی به بلیه . (فرهنگ فارسی معین ).مردم رنجبر مبتلی به بلیه . (ناظم الاطباء). || رنجبر. سختی کش . (فرهنگ فارسی معین ) : او مانده و یک دل بلاکش و او نیز فتاده هم بر آتش . نظامی .خوش می نزیم م...
-
واژههای مشابه
-
بلاکش و جورکش
فرهنگ گنجواژه
مظلوم.
-
واژههای همآوا
-
بلا کش
لهجه و گویش تهرانی
ستم کش
-
جستوجو در متن
-
بلاکشی
لغتنامه دهخدا
بلاکشی . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت بلاکش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بلاکش و بلا کشیدن شود.
-
متحمل
واژگان مترادف و متضاد
بردبار، بلاکش، حمول، شکیبا، صابر، صبور ≠ ناحمول، ناشکیبا
-
عاشقی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'āšeqi عاشق بودن؛ شیفتگی؛ دلدادگی: ◻︎ نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست / عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد (حافظ: ۳۲۶).
-
مصیبت کش
لغتنامه دهخدا
مصیبت کش . [ م ُ ب َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) سختی کش . محنت کش . بلاکش . که غم و اندوه و ماتم کشد. که گرفتار مصیبت و الم و اندوه گردد. (از یادداشت مؤلف ).
-
عاشقی
لغتنامه دهخدا
عاشقی . [ ش ِ ] (حامص ) عمل عاشق . شیفتگی . دلدادگی . عشق ورزیدن : عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل . مولوی .ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست که چشم شوخ من ازعاشقی حذر گیرد. سعدی .نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه ٔ رندان بلاک...
-
نیم روی
لغتنامه دهخدا
نیم روی . (اِ مرکب ) نیم رو. نیمه ای از صورت و رخساره . نیم رخ . یک طرف صورت .- نیم روی بر خاک نهادن ؛ نیم رو خاکی کردن . گونه بر خاک سائیدن به علامت نهایت انکسار و تذلل و انقیاد و تملق : بر خاک نیم روی نهم پیش تو چو سگ وآنگه چو سگ به لابه بلاکش تر ...
-
نجفی
لغتنامه دهخدا
نجفی . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) شاه غلام خوب اﷲ. از فارسی گویان اﷲآباد هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن در دوازده سالگی تکمیل علوم کرده و به شعر گفتن پرداخته و به سال 1170 هَ . ق . در سن 13سالگی درگذشته است . او راست :تمام داغ شدم لاله زار را چه کنم ...