کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاچین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلاچین
/balāčin/
معنی
= بلاگردان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلاچین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، فارسی] [قدیمی] balāčin = بلاگردان
-
بلاچین
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) بلاگردان .
-
بلاچین
لغتنامه دهخدا
بلاچین . [ ب َ ] (نف مرکب ) بلاچیننده . بلاگردان . || کنایه از صدقه و قربانی باشد. (از آنندراج ) : شکر می شد لب او را بلاچین که حرفش بود همچون نام شیرین .فوقی یزدی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بلاگردان
واژگان مترادف و متضاد
۱. صدقه، قربانی ۲. برخی ۳. بلاچین
-
بلاگردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، فارسی] balāgardān چیزی که بلا را از انسان بگرداند و دور کند؛ صدقه؛ قربانی؛ بلاچین.
-
قربان شدن
لغتنامه دهخدا
قربان شدن . [ ق ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قربانی . به گرد سر کسی گردیدن . به گرد فلان کس رفتن . || بلاچین شدن . بلاگردان شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ). قربان گردیدن : بر گرد فسون سازی نیرنگ تو گردم قربان سر آشتی و جنگ تو گردم .ملک قمی (از مجموعه ٔ مترادفات ...