کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلاغة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلاغة
لغتنامه دهخدا
بلاغة. [ ب َ غ َ ] (ع مص ) بلاغت . بلیغ شدن مرد و یا سخن و کلام . (از منتهی الارب ). بلیغ شدن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). فصیح شدن آنچنان که سخن را در جای خود قرار دهد، و چنین شخصی را بَلیغ گویند. (از اقرب الموارد). و رجوع به ب...
-
واژههای همآوا
-
بلاغت
واژگان مترادف و متضاد
۱. چیرهزبانی، رسایی، زبانآوری، سخنوری، شیواسخنی، شیوایی، فصاحت ۲. بلوغ، رشد
-
بلاغت
فرهنگ واژههای سره
شیوای
-
بلاغت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بَلاغة] balāqat ۱. فصیح بودن.۲. رسایی سخن.۳. (ادبی) در معانی، آوردن کلام مطابق اقتضای مقام و مناسب حال مخاطب.۴. خالص بودن کلام از ضعف تٲلیف.
-
بلاغت
فرهنگ فارسی معین
(بَ غَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - فصیح بودن ، رسایی سخن . 2 - آوردن کلام با مقتضای مقام ، بدون ضعف تألیف .
-
بلاغت
لغتنامه دهخدا
بلاغت . [ ب َ غ َ ] (از ع ، اِ) بلاغة. چیره زبانی . (منتهی الارب ). فصاحت . (اقرب الموارد). شیواسخنی . زبان آوری . و رجوع به بلاغة شود. || در اصطلاح معانی بیان ، رسیدن به مرتبه ٔ منتهای کمال در ایراد کلام به رعایت مقتضای حال . (غیاث اللغات ) (آنندراج...
-
جستوجو در متن
-
بلاغی
لغتنامه دهخدا
بلاغی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلاغت و بلاغة. کسی که بتواند مطلب خود را با سخنی رسا و شیوا بیان کند. بلیغ. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بلاغت و بلیغ شود.
-
ضیف
لغتنامه دهخدا
ضیف . [ ض َ ] (اِخ ) احمد (الدکتور). مدرس بالجامعة المصریة. له مقدمة لدرسة بلاغة العرب و بلاغةالعرب فی الاندلس . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1220).
-
رضوان
لغتنامه دهخدا
رضوان . [ رِض ْ ] (اِخ ) محمد (مصطفی ) افندی ، متوفای 1305 هَ . ق . او راست : شرح مختصر البیان المسفر من وجوه التبیان (بلاغه ) که به سال 1289 هَ . ق . تألیف آنرا به پایان رساند. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).
-
بلاغات
لغتنامه دهخدا
بلاغات . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَلاغ . (ذیل اقرب الموارد). رجوع به بلاغ شود. || سعایت وسخن آرائیها بدروغ . (منتهی الارب ). وشایات و سخن چینی ها، گویی آن جمع بلاغة است ، گویند «لایفلح أهل البلاغات ». (از اقرب الموارد). || سخن آرایی ها. چیره زبانیها : قو...
-
بلاغت
لغتنامه دهخدا
بلاغت . [ ب َ غ َ ] (از ع ، اِ) بلاغة. چیره زبانی . (منتهی الارب ). فصاحت . (اقرب الموارد). شیواسخنی . زبان آوری . و رجوع به بلاغة شود. || در اصطلاح معانی بیان ، رسیدن به مرتبه ٔ منتهای کمال در ایراد کلام به رعایت مقتضای حال . (غیاث اللغات ) (آنندراج...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ] (اِخ ) عبیداﷲبن ابونصر احمد میکالی (امیر...). درترجمه ٔ منینی از یمینی آمده است : و از مفاخر ابونصرمیکالی دو پسر بودند، هر یک کوکبی در سماء سیادت و بدری از افق سعادت ؛ یکی امیر ابوالفضل و دیگر امیر ابوابراهیم و هردو در علوّ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الضبّی مکنی به ابوالعباس و ملقب به کافی الأوحد وزیر. او پس از وفات صاحب ابوالقاسم بن عباد وزارت فخرالدوله ابی الحسن علی بن رکن الدولةبن بویه داشت و بصفر سال 399 هَ . ق . ببروجرد از اعمال بدربن حسنویه درگذشت . ثعال...