کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلارک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلارک
/balārak/
معنی
۱. فولاد جوهردار.
۲. شمشیر جوهردار: ◻︎ بلارک به گاورسهٴ نقرهگون / ز نقره برآورده گاورس خون (نظامی۵: ۹۶۹).
۳. جوهر تیغ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پلارک، پرالک، بلالک› [قدیمی] balārak ۱. فولاد جوهردار.۲. شمشیر جوهردار: ◻︎ بلارک به گاورسهٴ نقرهگون / ز نقره برآورده گاورس خون (نظامی۵: ۹۶۹).۳. جوهر تیغ.
-
بلارک
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ)( اِ.) = بلالک :1 - فولاد جوهردار. 2 - شمشیر جوهردار. پرالک و بلالک هم گفته شده .
-
بلارک
لغتنامه دهخدا
بلارک . [ ب َ رَ ] (اِ) نوعی از فولاد جوهردار. (برهان ) (هفت قلزم ) (فرهنگ خطی ). نوعی از پولاد جوهردار که از آن شمشیر کنند. (آنندراج ): گاه باشد که فولاد ریزه کنند و در نرم آهن گدازند و از امتزاج ایشان جوهری حاصل شود که آنرا بلارک گویند. و از بلارک ...
-
بلارک
واژهنامه آزاد
شمشیر
-
جستوجو در متن
-
بلالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] balālak = بلارک
-
پرالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parālak = بلارک
-
پلارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] palārak = بلارک
-
پلالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] palālak = بلارک
-
پلارک
فرهنگ فارسی معین
(پَ رُ) (اِ.) نک بلارک .
-
پالالک
لغتنامه دهخدا
پالالک . [ ل َ ] (اِ) پولاد. (اوبهی ). و آن صورتی از بلارک است .
-
جاهکی
لغتنامه دهخدا
جاهکی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به جاهک : بلارک جاهکی گرههای سفید بسیار دارد لیکن خشک و سریعالانکسار است . (معرفةالجواهر).
-
پلالک
لغتنامه دهخدا
پلالک . [ پ َ ل َ ] (ا) جنسی از فولاد جوهردار را گویند که از آن شمشیر سازند. (فرهنگ خطی ). پلارک . بلارک . رجوع به پلارک شود.
-
بلالک
لغتنامه دهخدا
بلالک . [ ب َ ل َ ] (اِ) به معنی بلارک است که نوعی از فولاد جوهردار باشد، و شمشیر هندی را نیز گویند. (برهان ). بلارک . رجوع به بلارک شود : چه چیز است آن رونده تیر خسروچه چیز است آن بلالک تیغ برّان یکی اندر دهان حق زبانست یکی اندردهان مرگ دندان . عنصر...
-
نقره گون
لغتنامه دهخدا
نقره گون . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سیمگون . سیمین . نقره فام . به رنگ نقره . سپید چون سیم : بلارک به گاورسه ٔ نقره گون ز نقره برآورده گاورس خون .نظامی .