کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بلادت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بلادت
/balādat/
معنی
۱. کندفهم بودن؛ کندذهن بودن.
۲. کندذهنی؛ کودنی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بلادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بلادة] [قدیمی] balādat ۱. کندفهم بودن؛ کندذهن بودن.۲. کندذهنی؛ کودنی.
-
بلادت
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) [ ع . بلادة ] (مص ل .) 1 - کند ذهن بودن . 2 - کودنی .
-
بلادت
لغتنامه دهخدا
بلادت . [ ب َ دَ ] (از ع ، اِمص ) بلادة. کندذهنی . (غیاث اللغات ). کندهوشی . دیریابی . کندذهنی . کودنی . مقابل ذکاء و فطنت . (فرهنگ فارسی معین ). کندی . کورذهنی . سستی خاطر. غباوت . کاهلی . کندی در علوم و امثال آن : بلادت حیاء او به ذلاقت فصاحت متحلی...
-
واژههای همآوا
-
بلادة
لغتنامه دهخدا
بلادة. [ ب َ دَ ] (ع اِ) بلادت . سستی وکندی خاطر. (از منتهی الارب ). و رجوع به بلادت شود.
-
بلادة
لغتنامه دهخدا
بلادة. [ ب َ دَ ] (ع مص ) سست و کندخاطر گردیدن . (از منتهی الارب ).کند شدن فهم . (المصادر زوزنی ). کند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کند شدن و کاهل شدن . (دهار). ضد ذکاوت و فطنت . (از اقرب الموارد). || وانداشتن ِ جنبانیدن و تحریک ، دابه را به فعالیت : ...
-
جستوجو در متن
-
بلادة
لغتنامه دهخدا
بلادة. [ ب َ دَ ] (ع اِ) بلادت . سستی وکندی خاطر. (از منتهی الارب ). و رجوع به بلادت شود.
-
بلیدی
لغتنامه دهخدا
بلیدی . [ ب َ ] (حامص ) بلید بودن . بلادت . کودنی . کورفهمی . دیریابی . و رجوع به بلید و بلادت شود : فصیح تر کس جائی که او سخن گویدچنان بود ز بلیدی که خورده باشد بنگ .فرخی .
-
تیماو
لغتنامه دهخدا
تیماو.(اِ) بلادت باشد و آن تعطیل قوت نفس ناطقه است بی آنکه تقصیری در خلقت آن شده باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). در برهان آمده در فرهنگها نیافتم . (انجمن آرا) (آنندراج ). بلادت و کندی ذهن . (ناظم الاطباء).
-
کندذهنی
لغتنامه دهخدا
کندذهنی . [ ک ُ ذِ ] (حامص مرکب )کودنی و کم هوشی . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). بلادت .
-
دیریابی
لغتنامه دهخدا
دیریابی . [ رْ ](حامص مرکب ) صفت دیریاب . کم یابی . ندرت . شذوذ. || کندی . بلادت . دیرفهمی . رجوع به دیریاب شود.
-
کورذهنی
لغتنامه دهخدا
کورذهنی . [ ذِ ] (حامص مرکب ) کم حافظگی . بیهوشی . (فرهنگ فارسی معین ). دیریابی . بلادت . کندذهنی . کندفهمی . کندی . و رجوع به کورذهن شود.
-
وکال
لغتنامه دهخدا
وکال . [ وَ / وِ ] (ع اِمص ) سستی و کاهلی . (منتهی الارب ). کندی و بلادت و ضعف . (اقرب الموارد). گویند: دابة فیها وکال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
دل مردگی
لغتنامه دهخدا
دل مردگی . [ دِ م ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) کیفیت و حالت دل مرده . افسردگی . || کودنی . بلادت . (ناظم الاطباء). و رجوع به دل مرده شود.