کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بقیه
/baqiy[y]e/
معنی
آنچه باقی مانده؛ مانده؛ بازمانده؛ بهجامانده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بازمانده، باقیمانده، باقی، بقایا، بقیت، تتمه
۲. ادامه، دنباله
۳. مابهالتفاوت، مانده
برابر فارسی
مانده، دیگر
دیکشنری
difference, other, remainder, remnant, residue, rest
-
جستوجوی دقیق
-
بقیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازمانده، باقیمانده، باقی، بقایا، بقیت، تتمه ۲. ادامه، دنباله ۳. مابهالتفاوت، مانده
-
بقیه
فرهنگ واژههای سره
مانده، دیگر
-
بقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بقیَّة، جمع: بَقایا] baqiy[y]e آنچه باقی مانده؛ مانده؛ بازمانده؛ بهجامانده.
-
بقیه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِّ) [ ع . بقیة ] ( اِ.) 1 - به جا مانده ، آن چه باقی مانده . 2 - دنباله ، ادامه .
-
بقیه
لغتنامه دهخدا
بقیه . [ ب َ قی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، مانده و باقی چیزی : امیدوارم که بقیه ٔ عمر را در خدمت به ملت صرف کنم . (فرهنگ نظام ).بقیه ٔ عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند. (گلستان ). بقیه ٔ عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم . (گلستان ).- بقی...
-
بقیه
دیکشنری فارسی به عربی
بقية
-
واژههای مشابه
-
بقیة
لغتنامه دهخدا
بقیة. [ ب َ قی ی َ ] (ع اِ) مانده ، یقال : بقی من الشی ٔ بقیة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مانده . (آنندراج ). بازمانده . ج ، بقایا. (مهذب الاسماء). بقیه ٔ چیزی از جنس آن است چنانکه گفته نمیشود: ان زیداً بقیة اخیه . (از اقرب الموارد).- بقیةالسیف ...
-
بقية
دیکشنری عربی به فارسی
مانده , باقيمانده , باقي مانده , بقيه , اثر , بقايا(درجمع) , اثار
-
بَقِيَّةُ
فرهنگ واژگان قرآن
باقيمانده - يادگار(منظور از عبارت "أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ "صاحبان خرد يا مصلحان دلسوز مي باشد)
-
بُقِیَه
لهجه و گویش بختیاری
boqiya طاقچه کوچکِ دردارى که جاى نگهدارىنان است.
-
بقیة السیف
فرهنگ فارسی معین
(بَ یَّ تُ سْ سَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - کسانی که از دَم تیغ دشمن جان به در برده اند. 2 - بازمانده ، بجا مانده .
-
بقیة الله
فرهنگ فارسی معین
(بَ یَّ تُ لْ لا) [ ع . ] (ص مر. اِمر.) باقی ماندة خدا، باقی گذاشتة خدا از چیزهای خوب و حلال .
-
ابن بقیه
لغتنامه دهخدا
ابن بقیه . [ اِ ن ُ ب َ قی ی َ ] (اِخ ) ابوطالب احمدبن بکربن بقیه ٔ عبدی نحوی . شارح کتاب ایضاح ابوعلی فارسی . او در نحو شاگرد ابوسعد سیرافی و ابوالحسن رمانی و ابوعلی فارسی است . وفات 406 هَ .ق .
-
ابن بقیه
لغتنامه دهخدا
ابن بقیه . [ اِ ن ُ ب َ قی ی َ ] (اِخ ) نصیرالدوله ابوطاهر محمدبن بقیه . وفات 367 هَ .ق . وزیر عزالدوله بختیار. بفضل و کرم معروف و در عهد پدر عزالدوله خوانسالار بود و پس از فوت او در سال 362 بوزارت عزالدوله رسید، لیکن چون عزالدوله را بجنگ عضدالدوله ف...