کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بقیع
/baqi'/
معنی
جایی که در آن درختان گوناگون باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بقیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] baqi' جایی که در آن درختان گوناگون باشد.
-
بقیع
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - جایی که در آن درختان گوناگون باشد. 2 - نام گورستانی در مدینه که آرامگاه بسیاری از نزدیکان پیامبر در آنجاست .
-
بقیع
لغتنامه دهخدا
بقیع. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک است که در بخش سر ولایت شهرستان نیشابور واقع است و 670 تن سکنه دارد. آب از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بقیع
لغتنامه دهخدا
بقیع. [ ب َ ] (اِخ ) نام قبرستان مقدس مدینه ٔ منوره . (فرهنگ نظام ). مقبره ٔ مدینه که بقیع خوانند در شرقی شهر است و در اوقبور ابراهیم بن رسول (ص ) و بنات مصطفی (ص ) و عثمان بن عفان و امیرالمؤمنین حسن و عباس بن عبدالمطلب قرار دارد و امام زین العابدین...
-
بقیع
لغتنامه دهخدا
بقیع. [ ب َ ] (ع اِ) موضعی که در آن بیخ هر درخت باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) : کدامین ربع را بینی ربیعی کز آن بقعه برون ناید بقیعی . نظامی .- ابن بقیع ؛ سگ ، یقال : تقاد فابما ابقی ابن بقیع؛ ای بالجیفة لان الکلب یبقیها، یرید حطام...
-
بقیع
لغتنامه دهخدا
بقیع. [ ب ُ ق َ ] (اِخ ) موضعی است مر بنی عقیل را و آبی مر بنی عجل را. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
ابن بقیع
لغتنامه دهخدا
ابن بقیع. [ اِ ن ُ ب ُ ق َ ] (ع اِ مرکب ) سگ . (المزهر).
-
واژههای همآوا
-
بقیا
لغتنامه دهخدا
بقیا. [ ب ُ یا ] (ع اِ) بُقْوی ̍. و رجوع به بقوی شود.
-
جستوجو در متن
-
صوران
لغتنامه دهخدا
صوران . (اِخ ) موضعی است در مدینه به بقیع. (معجم البلدان ).
-
شقراة
لغتنامه دهخدا
شقراة. [ ش َ ] (اِخ ) کوهی است در باختر بقیع. (منتهی الارب ).
-
خبخبة
لغتنامه دهخدا
خبخبة. [ خ َ خ َ ب َ ] (اِخ ) نام درختی است در بقیع الخبخبه که بنزدیک مدینه میباشد. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
بقیعالغرقد
لغتنامه دهخدا
بقیعالغرقد. [ ب َ عُل ْ غ َ ق َ ] (اِخ ) گورستان مدینه . کان به شجرالغرقدفذهب بقی اسمه . (منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء). نام گورستان مدینه است و بدان جا درخت غرقد. (نوعی خاربن ) بود و آن بخشکید و نام آن بماند: رسول گفت فرموده اند که از برای اهل بقی...