کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بقم
/baqam/
معنی
درختی بلند با برگهایی مانند برگ بادام، گلهای ریز، میوۀ گِرد، و چوب سرخرنگ که از آن در رنگرزی استفاده میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بقم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: بگم] (زیستشناسی) baqam درختی بلند با برگهایی مانند برگ بادام، گلهای ریز، میوۀ گِرد، و چوب سرخرنگ که از آن در رنگرزی استفاده میشود.
-
بقم
فرهنگ فارسی معین
(بَ قَ) [ معر. ] ( اِ.) درختی بلند و تناور با گل های ریز و برگ هایی مانند برگ بادام ، دارای میوه ای گرد و سرخ رنگ . از این درخت مادة رنگینی به نام هماتین یا هماتوکسیلین می گیرند که برای ساختن رنگ های بنفش ، آبی ، سرخ ، خاکستری و سیاه استفاده می شود و...
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاشهرستان اردستان است که 115 تن سکنه دارد. آب از قنات . محصول آنجا غلات ، خشکبار، محصولات حیوانی . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب َ ق َ ] (ع مص ) بیمار گردیدن شتر از خوردن عنظوان که نوعی از شور گیاه است . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة).
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب َ ق َ / ب َق ْ ق َ ] (ع اِ) بکم . (برهان ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). معرب بکم و بگم ، چوبی باشد سرخ که رنگ رزان بدان چیزها رنگ کنند. (از برهان ). بقول ابن درید کلمه ٔ پارسی معرب است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). چوبی است سرخ که رنگ رزا...
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب ُ ق ْ ق َ ] (ع اِ) بُقُم بُقَم . جوز ماثل . (اقرب الموارد). درخت جوز ماثل . (منتهی الارب ). درخت جوز ماثل که درخت تاتوره باشد. (ناظم الاطباء).
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب ُ ق َ ] (ع اِ) رجوع به بُقَّم شود.
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب ُ ق ُ ] (ع اِ) رجوع به بُقَّم شود.
-
واژههای مشابه
-
اشک خون بقم
لغتنامه دهخدا
اشک خون بقم . [ اَ ک ِ ن ِب َق ْ ق َ / ب َ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک خون آلود که از اندوه فراق زاید. (رشیدی ) (مؤیدالفضلا).
-
واژههای همآوا
-
بغم
لغتنامه دهخدا
بغم . [ ب ِ غ َ ] (ص مرکب ) دلتنگ و فرومانده باشد. (سروری ) (اوبهی ).
-
جستوجو در متن
-
haematoxylon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هماتوکسیلون، درخت بقم، چوب بقم، بقم اسود
-
logwood
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چوب الوار، بقم، درخت بقم