کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (ع اِ) در عربی استر را گویند که از جمله ٔ دواب مشهور است . (برهان ). بمعنی استر نر که بهندی آنرا خچر گویند. (آنندراج ). استر. (ترجمان علامه جرجانی ص 27). قاطر. ج ، بِغال . بمعنی استر که بهندی آنرا خچر گویند و آن از خر نر و اسپ ماده پیدا...
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ ] (ع مص ) هجین و بدنژاد گردانیدن اولاد کسی را. (از ناظم الاطباء). هجین گردانیدن اولاد کسان را. (منتهی الارب ).
-
بغل
لغتنامه دهخدا
بغل . [ ب َ غ َ] (اِ) زیر مفصل شانه و بازوی انسان و حیوان : در مرض طاعون گاهی در بغل مریض غده بیرون می آید. (فرهنگ نظام ). بتازی بغل را ابط گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).جناح . (منتهی الارب ) (دهار). مَغْبِن . رُفْغْ. عطف : عطفا کل شی ٔ جانباه . بغل ....
-
جستوجو در متن
-
بقله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بقلَة] [قدیمی] baqle = بقل
-
بقول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بقل] boqul = بقل
-
غفیفة
لغتنامه دهخدا
غفیفة. [ غ َ فی ف َ ] (ع ص ) غفیفة من بقل ؛ تره ٔ سبز و تازه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ضفیفة
لغتنامه دهخدا
ضفیفة. [ ض َ ف َ ] (ع ص ) ضفیفة من بقل ؛ تره ٔ سبز و تازه . (منتهی الارب ).
-
اذواء
لغتنامه دهخدا
اذواء. [ اِذْ ] (ع مص ) پژمرده کردن . خوشانیدن . پژمرانیدن . پلاسانیدن ، چنانکه گرما تره یعنی بقل را.
-
بقلی
لغتنامه دهخدا
بقلی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بقل که تره فروش را افاده میکند. (سمعانی ).
-
بقول
لغتنامه دهخدا
بقول . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بقل . تره ها. (منتهی الارب ). ج ِ، بَقْل ْ. تره و سبزه که از تخم روید، نه از بیخ . (آنندراج ). ج ِ بقل . (فرهنگ نظام ). بهر جریب از بقول و خیارزار و جالیز و جزر و شلجم و پیاز و سیر و تره و دیگر خفریات . (تاریخ قم ص 112). رجو...
-
ذأی
لغتنامه دهخدا
ذأی . [ ذَءْی ْ ] (ع مص ) ذأو. ذأی ابل ِ؛ راندن و دور کردن شتران را. || ذأی بقَل ؛ پژمریدن تره . پلاسیدن سبزی . || ذأی مراءة؛ آرمیدن با او.
-
ضغیفة
لغتنامه دهخدا
ضغیفة. [ض َ ف َ ] (ع اِ) نضارت و تازگی تره . یقال : ضغیفة من بقل ؛ اذا کانت الروضة ناضرة متخیلة. (منتهی الارب ).
-
بقولات
لغتنامه دهخدا
بقولات . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُقول . (ناظم الاطباء). دانه های گیاه چون نخود و لوبیا و ماش و عدس و باقلا و جز آنها، مرادف حبوبات . || جج ِ بَقْل ْ. تره بار. کلم پیچ . کلم برگ . شلغم . چغندر. (یادداشت مؤلف ).
-
ثعد
لغتنامه دهخدا
ثعد. [ ث َ ] (ع ص ، اِ) رُطب یا غوره ٔ خرمای نرم شده و آب گرفته . || بَقل ثعد؛ تره ٔ تازه و تر. || ثری ثعد؛ خاک نرم . || ماله ثعد و لامعد؛ نیست او را اندک و بسیار.
-
ذأو
لغتنامه دهخدا
ذأو. [ ذَءْ وْ ] (ع مص ) ذَأی . راندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دور کردن . ذأوِ اِبِل ؛ دور کردن و راندن شتران را. || پژمردن تره . (تاج المصادر بیهقی ). ذأوِ بقل ؛ پژمرده شدن تَره . (منتهی الارب ). || ذأو مراءة؛ آرمیدن با وی .