کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بقر
/baqar/
معنی
گاو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سهر، گاو، گوساله
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بقر
واژگان مترادف و متضاد
سهر، گاو، گوساله
-
بقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَقَرات و ٲبْقار و ٲباقیر] [قدیمی] baqar گاو.
-
بقر
فرهنگ فارسی معین
(بَ قَ) [ ع . ] ( اِ.) گاو نر.
-
بقر
لغتنامه دهخدا
بقر. [ ب َ ق َ ] (ع اِ) ج ِ بَقَرَة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی مطلق گاو خواه نرخواه ماده بخلاف ثور که گاو نر را گویند. (آنندراج ) (از غیاث ). گاو، نام جنس است . (مهذب الاسماء). ثور. (یادداشت مؤلف ). گاو که حیوان چهارپای شیرده است . (فرهنگ ...
-
بقر
لغتنامه دهخدا
بقر. [ ب َ ق َ / ب َ ] (ع مص ) فرومانده شدن کسی از دیدن دور. (ناظم الاطباء). فرومانده بینایی شدن از دیدار دور. || مانده گردن . (منتهی الارب ). مانده شدن . (آنندراج ). و رجوع به بَقْر شود.
-
بقر
لغتنامه دهخدا
بقر. [ ب ُ ق َ ] (ع اِ) بلا. || دروغ صریح ، یقال : جأنا بالصقر و البقر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
بقر
لغتنامه دهخدا
بقر. [ ب ُ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ بَقَرَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به بقرة شود.
-
بقر
لغتنامه دهخدا
بقر.[ ب َ ] (ع مص ) شکافتن چیزی را، یقال : اَبْقِرها عن جنبیها؛ ای شق بطنها عن ولدها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکم بشکافتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || گشاده و فراخ گردانیدن چیزی را، و منه حدیث الانک : فبقرت لها الحدیث ؛ ای فتحته و کش...
-
واژههای مشابه
-
بَقَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
گاو
-
قرون بقر
لغتنامه دهخدا
قرون بقر. [ ق ُ ن ُ ب َ ق َ ] (اِخ )جائی است در دیار بنی عامر که یکی از ایام تاریخی عرب در آن بوده است . (معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
-
صقر و بقر
لغتنامه دهخدا
صقر وبقر. [ ص ُ ق َ وَ ب ُ ق َ ] (ع ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . دروغ واضح . رجوع به صُقَر شود.
-
واژههای همآوا
-
بغر
لغتنامه دهخدا
بغر. [ ب َ ] (ع مص ) سخت باریدن باران به یک دفعه ، بغرت السماء بغراً. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج ). || نرم گردانیدن باران زمین را. (مؤید الفضلاء). || آب دادن زمین را: بغر الارض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
بغر
لغتنامه دهخدا
بغر. [ ب َ / ب َ غ َ ] (ع اِ) دفعه ای سخت از باران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). باران سخت ناگهانی . (ناظم الاطباء).