کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقایا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بقایا
/baqāyā/
معنی
= بقیه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باقیمانده، بقیهها، تهمانده
۲. تفاله، درد، رسوب
۳. نخاله
۴. آثار، رگهها
۵. بازماندگان
دیکشنری
relics, trace, vestige, wreckage
-
جستوجوی دقیق
-
بقایا
واژگان مترادف و متضاد
۱. باقیمانده، بقیهها، تهمانده ۲. تفاله، درد، رسوب ۳. نخاله ۴. آثار، رگهها ۵. بازماندگان
-
بقایا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بَقیَّة] baqāyā = بقیه
-
بقایا
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ بقیه . 1 - باقی مانده ها. 2 - آثار، رسوم . 3 - مالیات پس افتاده .
-
بقایا
لغتنامه دهخدا
بقایا. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بقیه . || باقی مانده ها و تتمه ها. (ناظم الاطباء) : نصر با بقایای لشکر بقوش رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || مانده ها. بقایای مالیاتی : علی بن نصربن هارون را که وزیر عضدالدوله [ بود ] بگرفت و اموال و بقایای عمال که در تصرف ا...
-
بقایا
دیکشنری فارسی به عربی
استراحة
-
واژههای مشابه
-
بقايا طافية
دیکشنری عربی به فارسی
کالا ي اب اورده , اب اورد , کالا يي که براي سبک کردن کشتي بدريا مي ريزند , کالا ي اب اورد
-
بقایا(درجمع)
دیکشنری فارسی به عربی
بقية
-
آثار (بَقايا أَثَرية)
دیکشنری عربی به فارسی
آثار باستاني (تاريخي)
-
واژههای همآوا
-
بغایا
لغتنامه دهخدا
بغایا. [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَغی ّ. (منتهی الارب ). ج ِ بغی ،بمعنی زنان فاحشه . (مؤید الفضلاء). ج ِ بغی ، داه و زن زناکار. (آنندراج ). و رجوع به بغی شود. || ج ِ بَغیّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بمعنی پیش روان لشکر. (مؤید الفضلاء). و رجوع به بغی...
-
جستوجو در متن
-
remnants
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بقایای، بقایا
-
remains
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باقی، بقایا
-
کالا ی اب اورده
دیکشنری فارسی به عربی
بقايا طافية