کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقاعده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بقاعده
مترادف و متضاد
۱. درست، طبققاعده ≠ بیقاعده
۲. مرتب، منظم ≠ نامرتب، نامنظم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بقاعده
واژگان مترادف و متضاد
۱. درست، طبققاعده ≠ بیقاعده ۲. مرتب، منظم ≠ نامرتب، نامنظم
-
بقاعده
لغتنامه دهخدا
بقاعده . [ ب ِ ع ِ دَ / دِ ] (ق مرکب ) بترتیب و با نظم و موافق ترتیب و انتظام و موافق قاعده و قانون . (ناظم الاطباء). و رجوع به قاعده شود.
-
بقاعده
لهجه و گویش تهرانی
به اندازه
-
جستوجو در متن
-
بهاندام
واژگان مترادف و متضاد
بقاعده، خوب، متناسب، منظم
-
بپرگار بودن
لغتنامه دهخدا
بپرگار بودن . [ ب ِ پ َ دَ] (مص مرکب ) بقاعده و قانون بودن . (غیاث اللغات ).
-
بسامان
واژگان مترادف و متضاد
۱. آراسته، آماده ۲. بقاعده ۳. سامانیافته، مرتب، منتظم، منظم ≠ نابسامان
-
بامعیار
لغتنامه دهخدا
بامعیار. [ م ِ ] (ص مرکب ) سخته . که معیار دارد. بقاعده . مرتب و منظم . سنجیده : سخن باید که بامعیار باشدکه پرگفتن خران را بار باشد. نظامی .و رجوع به معیار شود.
-
زراعتی
لغتنامه دهخدا
زراعتی . [ زِ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به زراعت : زمینهای زراعتی . در تداول زَراعَتی تلفظ شود. بقاعده ٔ عربی منسوب به زراعت «زراعی » آید، ولی در فارسی زراعتی به قیاس اباحتی و ملامتی جایز است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حسابی
واژگان مترادف و متضاد
۱. درست، دقیق، صحیح ۲. حسابدان ≠ بیحساب ۳. باشخصیت، متشخص، محترم ۴. تمام، کمال، بقاعده ۵. مربوط به حساب ۶. منطقی، معقول ۷. خوب، ممتاز، عالی ۸. مطلوب، دلخواه ۹. زیاد، کامل ۱۰. قابلتوجه، قابلملاحظه، شایان ۱۱. معقول، منطقی،
-
خار بینی
لغتنامه دهخدا
خار بینی . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در بین دو استخوان فک بالا سوراخ قدامی حفره های بینی است . در پائین این سوراخ برجستگی کوچک استخوانی است موسوم به خار بینی قدامی و تحتانی که متعلق بقاعده ٔ بینی است . (کالبدشناسی هنری ص 62).
-
اصفهانی
لغتنامه دهخدا
اصفهانی . [ اِف َ ] (اِخ ) امام منشی اصفهانی . از ملازمان امیر شیخ ابواسحاق بود. حمداﷲ مستوفی می نویسد: در عرض این ایام جمعی از اکابر بحسد کتابتی به امیر پیرحسین کردند که امیر مبارزالدین از دوستی انحراف نموده ، او بدان اعتنا ننمود و بقاعده ٔ سابقه اس...
-
تقبیل
لغتنامه دهخدا
تقبیل . [ ت َ ] (ع مص ) بوسه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). چون بقاعده باشد بوسه دادن . (ناظم الاطباء). بوسیدن چیزی را و بوسه دادن . (غیاث اللغات ) : بعد از تقدیم خدمت وتقبیل خاک حضرت و تقریر ثنا و تحیت گفت ......
-
سهم السعادة
لغتنامه دهخدا
سهم السعادة. [ س َ مُس ْ س َ دَ ] (اِخ ) سهم سعادت ، حاملی است از فلک البروج که بعد آن ازدرجه ٔ طالع بر توالی بروج مثل بعد قمر باشد از شمس علی التوالی ؛ مثلاً هرگاه آفتاب در اول حمل و قمر در اول ثور باشد و اول جوزا طالع، سهم السعادة اول سرطان است و ....
-
ارمیا
لغتنامه دهخدا
ارمیا. [ اِ ] (اِخ ) (سِفْرِ...) نام کتابی است از توراة. (الفهرست چ مصر ص 34). ترتیب این کتاب در احکام نبوت های متنوعه و وعده های الهیه اش امری مشکل است ، اما بقاعده ٔ طبیعی صحیح و کافی و بچهار قسم عام منقسم میشود که مشتمل بر نبوت هائی است که در زمان...