کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بقار
لغتنامه دهخدا
بقار. [ ب َق ْ قا ] (اِخ ) نام وادیی . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || موضعی کثیرالجن برمل عالج . بعضی گویند در نجد است و برخی گویند در ناحیه ٔ یمامه است . (از تاج العروس ). موضعی بسیار جن در ریگ عالج . (منتهی الارب ) (ا...
-
بقار
لغتنامه دهخدا
بقار. [ ب َق ْ قا ] (ع اِ) یکی از صور شمالی فلک که آنرا عوا و طاردالدب و حارس الشمال و حارس السماء و صیاح نیز خوانند و آن بشکل صیادی توهم شده که بر دست چپ چوبی و بر دست دیگر بند دو سگ شکاری دارد و با سگان دب اکبر را میراند و پنجاه و چهار ستاره بر آن ...
-
بقار
لغتنامه دهخدا
بقار. [ ب َق ْ قا ] (ع اِ) فروشنده ٔ ستور. (ناظم الاطباء). || چوپان و گله بان . (ناظم الاطباء). گاوچران . (از اقرب الموارد). گاوبان . (منتهی الارب ). || صاحب گاو. (آنندراج ) (دزی ج 1 ص 102) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). گاووان . (مهذب الاسماء)....
-
بقار
لغتنامه دهخدا
بقار. [ ب َق ْ قا ](اِخ ) حسن بن داودبن حسن قرشی نحوی . قاری معروف به بقار که در سال 352 هَ . ق . وفات یافته است . وی در علم نحو حاذق و در اصول تجوید و قرائت قرآن متفرد بود قرآن مجید را با الحان متفرق میخواند و کتاب قرائةالاعشی و کتاب اللغة در مخارج ...
-
بقار
لغتنامه دهخدا
بقار. [ ب ُق ْ قا ] (ع اِ) ج ِ بَقَرَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به بقرة شود.
-
واژههای همآوا
-
بغار
لغتنامه دهخدا
بغار. [ ب َ ] (اِ) میخ و فانه و بغار و سیخ . (ناظم الاطباء).
-
بغار
لغتنامه دهخدا
بغار. [ ب َ ](اِ) بَغارِه . شکاف دیوار و جراحت . (ناظم الاطباء).
-
بغار
لغتنامه دهخدا
بغار. [ ب ِ ] (اِ) رودخانه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عرقوب الاسد
لغتنامه دهخدا
عرقوب الاسد. [ ع ُ بُل ْ اَ س َ ] (اِخ ) بقار. برد. صیاح . عوا. عواء. (یادداشت مرحوم دهخدا). صورتی است از فلک . رجوع به عواء و بقار شود.
-
گاویار
لغتنامه دهخدا
گاویار. [ وْ ](ص مرکب ، اِ مرکب ) گاوبان . گویار. گوگل بان . بقار.
-
گاوچران
لغتنامه دهخدا
گاوچران . [ چ َ ] (نف مرکب ) نگهبان گاو. گاوگل بان . گوگل بان . چراننده ٔ گاو و محافظ او. بقّار. (منتهی الارب ).
-
طاردة البرد
لغتنامه دهخدا
طاردة البرد. [ رِ دَ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) (فلک ) عُرقوب الاسد. عوّا. عوا. صیّاح . بقّار.
-
ضباع
لغتنامه دهخدا
ضباع . [ ض ِ ] (اِخ ) ستاره های بسیارند اسفل از بنات نعش . (منتهی الارب ). ستارگانی که بر سر و منکبین و عصای صورت بقّار واقع است .